دانلود رمان عروس مرده
خلاصه:
سارا روز عروسیش تصادف می کند و می میرد.
او هیچ وقت زندگی مشترک را تجربه نمی کند اما فرصت پیدا می کند قبل از جدا شدن کامل روحش از دنیا ببیند که چه حوادثی بر سر راه اطرافیانش قرار می گیرد.
او می بیند که مرگش چطور باعث تغییر سرنوشت دوربری هایش به خصوص شوهرش می شود.
مقدمه:
سارا در آخرین لحظه های بودنش میان زمین و جهان دیگر دعا می کند که هیچ وقت خدا هیچ کسی را به حال خودش وانگذارد.
این که چرا سارا این دعا را بر زبان می آورد دلیل نوشته شدن این رمان است.
لباس سپیدم را تو آغشته به خون کردی.
تو که غرورت نگذاشت مثل تمام عروس های دنیا خوشبخت بمانم.
حالا از اینجا، که نمی دانم کجاست.
از ناکجاآباد ایستاده ام و به تو می نگرم.
خوبی ها و بدی هایت را می بینم.
با تو غصه می خورم و گاهی فقط گاهی از غصه خوردن تو شاد می شوم.
اما نمی توانم دستانم را دراز کنم و وجودت را لمس کنم…
چون من یک عروس مرده ام.
بخش هایی از رمان:
پوشیدن لباس سپید، آرایشگاه رفتن، شاهزاده رویاها که مقابل آرایشگاه ایستاده است و وقتی تو را می بیند از نگاهش، از لبخندش می فهمی که تو دنیای او هستی. دنیای شاهزاده ات.
از پله ها که پایین می آمدم تا دستانم را میان دستانش بگذارم مطمئن بودم که قرار است سال های زیادی را کنارش به خوشی بگذرانم.
آرام و سر به زیر، پله ها را پایین می آمدم. همه فکر می کردند از حجب و حیاست که این طور سر به زیر هستم اما بلندی لباسم من را سربه زیر کرده بود.
جز آن هیجان زده بودم. اصلاً قدم برنمی داشتم. میان زمین و هوا در حرکت بودم و برای آنکه هوشیار بمانم و به خاطر بیاورم که چند دقیقه دیگر قرار است گل سرسبد مجلس عروسی ام باشم. پس باید می ترسیدم.
می ترسیدم پاشنه های بلند کفشم پشت دامن حریر گیر کند و میان زمین و هوا معلق بمانم.
آنهایی که عروسی کرده اند خوب می دانند چه می گویم.
فرق آنها با من این است که دیگر نمی توانم مثل آنها ازتعریف جزء به جزء ماجرای عروسی ام لذت ببرم.
آنها می نشینند و فیلم عروسیشان را ده بار نگاه می کنند. تنها، با خانواده، با دوستان، با دخترخاله ها، با شوهرشان و هربار که یک تکه اش را نگاه کردند یادشان می افتد که در فکرشان چه می گذشت. یادشان می افتد و لبخند بر لب می آورند. بعدها وقتی بچه دار شدند یک بار دیگر هم آن را با بچه هایشان نگاه خواهند کرد.
بعد می روند جلو آیینه می ایستند و به خط های کمرنگی که روزگار بر صورتشان نقش انداخته دست می کشند و ابروهایشان را بالا می برند و با خودشان می گویند:
_چقدر جوان بودم، چقدر با طراوت…
مامان گاهی وقت ها این کار را می کرد.
من ولی در فیلم عروسی ام یخ می زنم. منجمد می شوم و شاید هرگز کسی دوباره به سراغم نیاید.
دانلود رمانهای پیشنهادی رمان عروس مرده:
https://roman98.com/?p=6666
لینک کوتاه مطلب: