دانلود رمان عاشقانه پروانه ها هرگز نمیمیرند
⭐️ دانلود رمان پروانه ها هرگز نمیمیرند
⭐️خلاصه رمان پروانه ها هرگز نمیمیرند:
زوجی که بیاندازه عاشق و شیدا بودند و هم اکنون، پس از هشت سال زندگی مشترک، به صفر رسیدهاند!
جدالی میانشان نیست؛ اما دیگر نمیتوانند کنار یکدیگر ادامه دهند. چه خواهد شد؟
⭐️ قسمتهایی از این رمان:
گوشیم رو به شارژ زدم و از روی تخت بلند شدم. از دیشب داشتم توی اینستاگرام میچرخیدم و اصلا نخوابیده بودم؛ در واقع گذر زمان رو هم حس نکردم. به طرف دستشویی رفتم و بعد از انجام کارهای مربوطه، یک شال مشکی روی سرم انداختم و به طبقهی پایین رفتم. با لبخند به مامان که مشغول پختن غذا بود نگاه کردم .
-سلام، صبح بخیر مامانی .
-سلام، ولی باید بگی ظهر بخیر!
نگاهی به آشپزخونه انداختم و همینطور که داخلش دنبال یک چیزی برای خوردن میگشتم، گفتم :
-مامان خیلی گشنمه! برای نهار چی داریم؟
-اول برو یک دست لباس خوب بپوش!
با تعجب چشم از آشپزخونه گرفتم و گفتم:
-لباسهام که خوبه !
مامان که دیگه کلافه شده بود گفت :
-کجاش خوبه؟! مثلا تولدته ها! نمیخوای که با این لباسها جلوی مهمونا بیای؟
-مهمون؟! کیا قراره بیان؟
مامان داخل قابلمه رو گردوند تا ته نگیره و بعد درش رو گذاشت .
-خانوادهی عمه نگین و عمو میلادت .
اَه! کسایی که ازشون بدم میاد رو دعوت کرده .
-مامان، نمیشه که تولد نگیریم؟!
اخمهای مامان با این حرفم توی هم گره خوردند و با لحن حرف زدنی که مخصوص خودش بود گفت :
-مهدیه! زشته دعوتشون کردم !
لپهام رو پر از هوا کردم و بادش رو به سمت بالا خالی کردم که چند تکه از موهای مشکیام تکون خفیفی خورد .
-حداقل حسام رو هم دعوت میکردی !
-حسام شیراز رفته؛ برو آماده شو، الان مهمونها میرسند .
ناراحت از اینکه تنها فردی که بهم اهمیت میداد نمیتونست برای تولدم بیاد، گفتم :
-اول یک چیزی بده بخورم که از گشنگی مردم !
-صبحانهت رو گذاشتم توی یخچال، بردار بخور.
بعد از اینکه دلی از عزا درآوردم، به اتاقم رفتم تا آماده بشم.
از توی کمدم یک مانتوی آبی فیروزهای که کنارههاش چاک داشت، برداشتم . به این مانتو چه شلواری میاد؟! فکر کنم اون شلوار جین یخی خوبه! یک شال سفید هم برداشتم و پوشیدم. خب حالا چیکار کنم؟
به سمت عسلی کنار تختم رفتم و از توی کشو یک رژ صورتی دخترونه برداشتم و زدم؛ همین قدر واسهی من
بس بود . درست همین لحظه صدای زنگ در اومد. به طبقه پایین رفتم و همهاش خدا خدا میکردم که محمد نیومده باشه! به کسانی که وارد میشدند نگاه کردم؛ خداروشکر خانوادهی عمو میلاد بودند.
⭐️ مطالب پیشنهادی برای رمان پروانهها هرگز نمیمیرند :
رمان سرنوشت سپید | N.N کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان سماع کبود | *ELNAZ* و ~Reihaneh Radfar~ کاربران انجمن رمان ۹۸
رمان اینجا زنی عاشقانه میبارد | فاطمه حیدری
دلنوشته پرواز سقوط | ASaLi_Nh8ay
⭐️ نظر شما در مورد دانلود رمان پروانهها هرگز نمیمیرند چیست؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
⭐️برای عضویت در انجمن رمان ۹۸ کلیک کنید.⭐️
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
خسته نباشی *-*
خیلی مرسی جاسمین مهربون ♡-*
بسیار خوب..
با آرزوی موفقیت برای نویسندهی عزیزمون.
ممنون از محبت شما ستاره جان ~
بسیار عالی
به امید موفقیت روزافزون شما
مرسی مهتای عزیزم ♡
همچنین برای شما عزیز من
بسیارعالی! خسته نباشید به نویسندهی عزیز
بسیار ممنونم از شما و لطف بی بدیلتون :”]
عالیی
ممنونم از شما .::
عالی بود
قلمتون مانا
ممنونم از شما ساغر دوست داشتنی ♡
قلمت ماندگار عزیز دل^^
خسته نباشی:)
بسیار ممنونم ریحانه ی زیبا D”:
قشنگ بود.
موفق باشید دوست عزیز.
بسیار متشکرم از شما و مهربانیتون D=
همچنین شما دوست داشتنی جان ~
خیلی قشنگه
موفق باشی عزیزم♡
خیلی ممنونم زهرای دوست داشتنی ♡♡
همچنین شما عزیز من
خسته نباشید
با ارزوهای بهترین ها
متشکر از محبت شما مهربان ♡
واییی عالیه
خسته نباشی
قلمت مانا
خیلی متشکرم از شما معصومه ی عزیز ♡
ممنون از وقتی که هزینه ی این رمان کردید :”
خیلی عالی
ممنونم از شما دوست عزیزم ♡
خسته نباشید
عالی بود