دانلود دلنوشته آماج تژگاه
🌙 دانلود دلنوشته آماج تژگاه
🌙 مقدمهی دلنوشته آماج تژگاه:
آماجت از رسوخ به آرزوهای منواجم چه بود که سلاخی از تبار عشق و تیشهای از جنس «ما» داشت؟!
تژگاه رخسارت نشتری به قبضهی زندگی این من جاویدان داشت و التفاف نگاهمان دشنهای بر قلب خائنین محبتنما؛ اما تو چرا؟
شهر آرزوهایم را به آتش زدی و همین عوام اهتمامجو، تکاپویی ز تب تند عاشقیِ جهان، سر بر آوردند و خنجری زهراگین را در دل فانویل فرو کردند. تنها بانوی سرزمین رؤیاهایم و تنها مصدوم این جنگ ناعادلانه بودم!
*این اثر اختصاصی انجمن رمان ۹۸ بوده و هرگونه کپیبرداری از آن ممنوع میباشد.
🌙 قسمتهایی از این دلنوشته:
بیتکلف، در کلافی پیچیده از اذهان نامطلوبم، در کنجی بیعذلتِ تاربسته پیله کردم. توقع شکوفای بالهایی رنگین از بلورهای یک زندگی متمدن ندارم.
جسم من، فرسوده است! مغز من، گند خورده است! باتلاق حقایق زریننما با تمام قوا اندک خوشی بازمانده از ابدیتم را فاش میکند!
«آری، من یک کرم ناچیز در قالب پروانهی عشقنشانم!»
***
طالب جان منی، جانان من!
تشنهی شعر دیوان منی، جانان من!
باختهی زلف مویت شدهام، لیلای من!
آزردهی رخسار پریوش گونهات، لیلای من!
مسلک عشق من، بوی تو را گم کرده است!
این چنین است فرهاد، کوه میکند!
گلها، نقشی از روی تواَند!
دشت پیغامگوی توست لیلای من!
با من از پژمردگی، هیچ مگو!
این دل، قصهگوی چشمان آهوی تواَست، لیلای من!
***
کالبد بدیع آتشینم را، در قفسی حبس کرده و عشقمان را زجرکش میکنند. تو کجایی؟
حالا که باید بوی گندِ فلاکت را از میان ببری، به کدام کوچه پناه برده و کز کردهای؟!
مجنون که نبودی، فرهاد که نشدی، زال هم امانت نداد.
بیاعتنا به عشق توان سوزمان، خورک برآورده و فریادش میزنی؟ انصاف است؟
🌙 رمان های پیشنهادی:
رمان رخ مُرده | .DELVIN کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان طالع سلطنت خونین | s.salehi کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان فرزند ابلیس | FatiShoki کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان شرارهی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸
🌙 دلنوشتههای پیشنهادی:
دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸
شمع دلافروز | Saghar و ♪ozan کاربران انجمن رمان ۹۸
دلنوشته کمی هم از تو | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ۹۸
دلنوشته صدایت را نشنوم | hanane.h.f.z کاربر انجمن رمان ۹۸
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
آماجت از رسوخ به آرزوهای منواجم چه بود که سلاخی از تبار عشق و تیشهای از جنس «ما» داشت؟! تژگاه رخسارت نشتری به قبضهی زندگی این من جاویدان داشت و التفاف نگاهمان دشنهای بر قلب خائنین محبتنما؛ اما تو چرا؟ شهر آرزوهایم را به آتش زدی و همین عوام اهتمامجو، تکاپویی ز تب تند عاشقیِ جهان، سر بر آوردند و خنجری زهراگین را در دل فانویل فرو کردند. تنها بانوی سرزمین رؤیاهایم و تنها مصدوم این جنگ ناعادلانه بودم!
عالی و زیبا
احسنت خسته نباشید👏🏻