دانلود رمان به فاصله یک رویا
⭐️دانلود رمان به فاصله یک رویا
⭐️خلاصه رمان به فاصله یک رویا:
به دستهایش نگاه کرد، خالی بود. به پشت سر خیره شد، پلها شکسته بود. روشنایی مقابل به سلولهایش فراخوان حضور میداد؛ اما هنوز به هویتش شک داشت. با دستهای پر از هیچ و پاهای گرهخورده به ریسمان پوسیدهی خاطرات، کورسوهای امید را پی گرفت، بلکه از تاریکی مطلقی که خودش را در آن حبس کرده بود، نجات یابد.
⭐️ قسمتی از رمان:
ذهنم دوباره به کندوکاو افتاده بود. این صدا چقدر آشنا بود و این سنگ قبر پس از سالها نبود من، چقدر تمیز!
با قرارگیری دستهایی رو کمرم و صدایی نیمهجان که روی سین سبحان وقفه زده بود، دل کندم و سرم را بلند کردم.
– سُ… سُب…
تصویر یک زن شصت ساله با چروکهای به قدمت یک غم روی پیشانی مقابل عنبیهی مشکیام، باعث شد که ناخودآگاه خودم را در حصار دستانش جا بگذارم و خالی که گوشهی چانهاش جا خوش کرده بود، مرا مطمئن میکرد که او همان خالهفاطو است. همانکه در دوران طفولیت بهواسطهی شیر دادن به من در طول بیماری ننا، مادر رضاعیم شده بود و دوستی نزدیکی با ننا داشت. تا قبل از آن گمان میبردم که او هم به سرنوشت بقیهی نزدیکانم دچار شده، چرا که در وانفسای بعد از زلزله اثری از او نیافتم.
به خانهی دوباره تعمیرشدهاش دعوتمان میکرد. نه میتوانستم و نه دلم میآمد دعوتش را رد کنم.
به دیوارهای سفید خانه که تا نیمه با کاشیهای سفید-طلایی طرحدار پر شده بود، خیره شدم. هنوز هم بوی فقر را میشد شنید. خالهفاطو مقابلم نشسته بود و انگار در چهرهی من خاطرات را زندگی میکرد. شال مشکیرنگی را که در زبان محلی مَینا مینامیدنش، دور سرش تاب داده بود و زلفهای سفیدرنگش از زیر شالش گریخته بودند. بنیامین هم با پسرک هفت-هشت سالهای که نوهی خاله بود، خودش را مشغول کرده بود.
خاله دستش را سمت گوشهی دیوار که با قاب عکسهایی پر شده بود دراز کرد. سه قاب عکس، دو کودک و یک پدر. هر سه را خوب میشناختم.
– اَ خواب که وخیدم وَر نماز صبح، یهو زمین رَم کرد. خونه رو سرمون خراب شد. همسایهها میگفتن بچهم حسین رو که از زیر آوار بیرون کشیدن، بدنش گرم بوده.
آستین پیراهن بلند آبیرنگش را زیر چشمهایش کشید.
– میگفتن حسن از درد ناله میکرده؛ ولی وقتی تو بیمارستان شیراز چشم باز کردم هیچکدومشون نبودن. آقامجتبی هم رفت تا پسراش تنها نباشن.
بینیاش را بالا کشید و ادامه داد:
– خدا سمیه و سمیرا رو به من برگردوند تا از غم حسن و حسین دق نکنم. هفده ساله که بعد نماز صبح میرم قبرستون. حسن همیشه از تاریکی وحشت داشت. فانوس میذارم. قربان سرش میرم تا آروم بگیره.
هرکدام از بازماندهها برای خودشان یک غمکده بودند. حکایت این زلزله همان آتش زیر خاکستر بود که خاموش نشده، فقط از نفس افتاده.
– سمیه و سمیرا چه میکنن؟
دختر نوجوانی درِ چوبی اتاق را باز کرد و سینیبهدست سمت ما آمد. روسری گلگلی قرمزش را جلوتر کشید و سینی حاوی لیوانهای پر از شربت را روی فرش قرمزرنگ سالخورده گذاشت. باوقار و متین کنار خاله نشست. به چهرهی دخترک خیره شدم و او از خجالت نگاهش را دزدید.
⭐️رمانهای پیشنهادی:
رمان الهه خونین | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان میسوفونیا (جلد سوم رمان منحوس) | Essence کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان سکوت قلب | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸
⭐️ نظر شما در مورد دانلود رمان به فاصله یک رویا چیست؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
⭐️برای عضویت در انجمن رمان ۹۸ کلیک کنید.⭐️
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
کانال انجمن ما