دانلود رمان طنز و عاشقانه بچرخ تا بچرخیم
⭐️ دانلود رمان بچرخ تا بچرخیم
⭐️ خلاصه رمان بچرخ تا بچرخیم:
داستان از این قراره که مریسا، دختری شیطون و بازیگوش؛
با دو تا دوست خل و چلی که داره وارد شرکت »سارته« میشن.
از اون طرف هم نویان و داداشهاش با داداشهای مریسا، با هم دوست هستن و قصد دارن که دخترها رو آزار بدن.
ولی ماهان و ماکان نمیدونن که مریسا همون آبجی کوچیکشونه و وقتی میفهمن که مریسا تو دردسر افتاده.
⭐️مقدمه:
من آب و آتشم، با من بازی نکن!
میگویند از باد، باران، از بازی جنگ…
من همبازی خوبی نیستم؛
سرم که بشکند میدان بازی را خالی میکنم.
تو عاشق رمز و راز و روباه بازی،
من عاشق رمز گشاییام!
بشناسمت، ترش میشوم که نتوانی با صد من عسل هم من را بخوری!
من بدم؛ بدِبد!
کاری میکنم شوره بزنی، تَرَک برداری و بعد در بخار خودت حل بشوی.
حالا خودت میدانی؛ اگر میخواهی، بچرخ تا بچرخیم!
⭐️ قسمتهایی از این رمان:
-بسه بسه الان میام نزدیکم.
گوشی رو قطع کردم و به سرعت به سمت اونجا روندم. خشمم دست خودم نبود. من نازین رو دوست داشتم و نمیخواستم مال کسه دیگهای باشه، اونم از نقطه ضعف من استفاده میکرد و عصبانیم میکرد. نزدیک جایی که نازین گفته بود شدم. دیدم لـ*ـب جوی آب نشستن؛ منم که کرم اسکاریس تو بدنم وول میخورد پام رو، رو پدال گاز گذاشتم و وقتی به نازین و دوستش رسیدم دستم رو روی بوق گذاشتم. طفلی نازین ده متر بالا پرید و دوستشم دوازده متر عقب پرت شد. قاه قاه میخندیدم؛ وقتی خندم تموم شد، دیدم نازین با قیافه پکر کنارم نشسته. یک دفعه یک چیزی تو قلبم مچاله شد. من با نازین چی کار کردم؟! وای خدا!
سریع سمتش برگشتم که ترسیده گوشه در مچاله شد. اوخ اوخ فکر کرد میخوام بخورمش. نازی عشقت به فدات، یک اخم وحشتناک کردم و دستم رو بلند کردم که نازین فکر کرد میخوام تو گوشش بزنم. خودش نزدیکم شد و شروع به گریه کرد. خیلی بدجور سرش داد زدم؛ آخه تا حالا هیچکی سرش این جوری داد نزده بود که من زدم! هعی، چه زن ذلیل شدی رفیق! دیگه وقتی یه عشق جیگر داشته باشی همین میشه.
⭐️ مطالب پیشنهادی برای رمان بچرخ تا بچرخیم ؛
⭐️ نظر شما در مورد دانلود رمان بچرخ تابچرخیم چیست؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
⭐️برای عضویت در انجمن رمان ۹۸ کلیک کنید.⭐️
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
داستان از این قراره که مریسا، دختری شیطون و بازیگوش؛
با دو تا دوست خل و چلی که داره وارد شرکت »سارته« میشن.
از اون طرف هم نویان و داداشهاش با داداشهای مریسا، با هم دوست هستن و قصد دارن که دخترها رو آزار بدن.
ولی ماهان و ماکان نمیدونن که مریسا همون آبجی کوچیکشونه و وقتی میفهمن که مریسا تو دردسر افتاده.
رمان زیبایی بود.
موفق باشید.
جلد دومشو کی مینویسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی یکش تو موقعیت حساسی تموم شد
خیلی قلمت قشنگ بود خسته هم نباشی
یکم خستگی در کن بنویس جلد دومشو
خسته نباشید زیبا بود:)