رمان جهنم تو را می خواهد
خلاصه:
به دلیلی نا معلوم شکافی بین دنیای ما و جهنم ایجاد شده و راه، در ساعاتی خاص، باز است…
رمان جهنم تو را می خواهد
بخشهایی از رمان:
_حاج… ی، آق… ا
_جیغ بزن! آفرین دختر…
دختر و مردی، روبرویم ایستاده بودند. مرد ریشهای پرپشت و گردن کلفتی داشت. موقعیت آنها را درک کردم. لبخند زدم و با تعجب به خودم نگاه کردم. من بدن داشتم؟ اصلاً آتش و زنجیر جهنم کجا بود؟ من که در جهنم نبو…
دستهایم را بالا آوردم و با تعجب به خودم نگاه کردم. پنج انگشت و هر انگشت چند بند! من کجا بودم؟ اینها، اینها ویژگی آدمها بود. چه طور ممکن بود؟ من نباید جسم داشته باشم. مرد و دختر روبرویم هم آدم بودند! اینجا… شِت، این جا زمین بود؟ گیج شدم.
با تمام گیجیام نتوانستم خودم را کنترل کنم.
_دالی!
با این حرفم مرد از حرکت ایستاد. بدون آن که از دختر جدا شود سرش را به طرف من برگرداند. دهانم از تعجب باز مانده بود. من میتوانستم حرف بزنم؟ به چه زبانی؟ او هم مرا میدید؟ چه طوری؟
_تو کی هستی؟ این جا چه غلطی میکنی…
از این بازی خوشم آمد. جدید بود. لبخندی زدم و بدون توجه به مرد فریاد زدم:
_این چیه پدر؟ عذاب؟ من رو به شکل کسایی درآوردی که ازشون بیزارم؟
پاسخ نیامد و البته من هم توقع پاسخی نداشتم! به اندازهی همهی آن آتشها خسته بودم. باز هم ادامه دادم:
_اما این فقط یک بدن میزبان است. مگر نه؟ پس هنوز هم تواناییهایی دارم! من که به انسان تبدیل نشدم؟
_چی میگی تو؟ گمشو بیرون.
بلند خندیدم. دیگر موقعیت خودم و این مرد را به خوبی میدانستم. نگاهش کردم و لب زدم:
_چی بهت میگن؟ اوم، حاج آقا، حشمت روح اللهی. اوه، چه روح متعالی و زندگی عالی! احساس نمیکنی کارت یکم اشتباهه و باید تنبیه بشی؟ به قول خودت چی سخنرانی میکنی برای بقیه؟ آهان، کیفرِ گناهان!
مرد از دختر جدا شد و به سمتم آمد دستانش را بالا آورد و خواست مرا بزند که با یک بشکن دستش را در هوا خشک کردم. چشمکی به دختر روبرویم زدم.
_خوبه! هنوز یه چیزای آسمانی رو دارم.
لبهای مرد از وحشت و ترس به تکان خوردن افتاد:
_تو… تو…
_وقتِ مجازاته حاجی…
این رمان به صورت اختصاصی انجمن رمان ۹۸ در حال تایپ است. برای خواندن این رمان و دیگر آثار این نویسنده به انجمن رمان ۹۸ بپیوندید.
توجه:
به دلیل مشغول بودن و رمان های در حال تایپ و چاپ، پست گذاری کند و نامرتب است:)
این رمان قصد رد یا تایید هیچ گونه دین و فرقهی مذهبی را ندارد!
برای نشر آثار خود و یا حمایت از نویسنده روی لینک زیر کلیک کنید:
رمان های دیگر این نویسنده:
داستان کوتاه دوستِ من | ES_SHIMA
رمان سی عاصی| ES_SHIMA
رمان بُت | ES_SHIMA
رمان جیغِ مُمتَد | ES_SHIMA
این داستان رو میخونم؛ اجتماعی جالب و قشنگیه و شدیدا پیشنهاد میشه ^^
رمان های جلبی داره
چجوری دانلود کنم عضو انجمن هم شدم ?
این رمان منه و در حال تایپه.. فعلا باید منتظر بود!
میشه بگید کی تموم میشه، چون خیلی دوست دارمش بخونم
خیلی وقته منتظر اومدنشم 😐
با عضو شدن در انجمن میتونید از وضعیت نوشته جویا شید❤️
چه جوری باید انلاین خوندش تو رو خدا بگین عضو سایت هم شدم??
رمان از طرف نویسنده فعلا نوشته نمیشه
میشه یکی بگه چجوری عضو شم؟
سلام وقت بخیر میتونید از طریق لینک زیر اقدام به عضویت بکنید :
عضویت در انجمن
سلام من برای خواندن رمان حتی تو انجمن عضو هم شدم ولی هنوزم نمیدونم چطور باید رمانو بخونم لطفا کمکم کنید
سلام نویسنده ی این رمان من هستم. فعلا رمان رها شده و ادامه پیدا نمیکنه
من یک ساله متظرم این رمان نوشته بشه پس چرا لینکش قرار نمیگیره؟
سلام
با عضویت در انجمن و ارتباط با نویسنده، وضعیت رمان رو جویا بشید
خوبه
عالی
خسته نباشید