دانلود رمان طلوع در سرزمین خدایان:
خلاصه:
رمان طلوع در سرزمین خدایان، سرگذشت خواهرانی است
که در زمان ایلامیها زندگیای در قلبهایشان بنا کرده بودند؛
اما انگار دنیا را آفریده اند تا با آدمی مچ بیاندازد!
حملات آشوریان خسارات زیادی بر تمدن ایلام زد
در آخر هم شاه رگ ایلام را نشانه رفت؛
و در این میان چه تپشها که قطع نشد!
قسمتهایی از رمان:
صدای جوش و خروش و هیجان مردم ناشی از دوباره دیدن دلاوران از جنگ برگشته
و صدای ارابه های جنگی که به وسیلهی اسبها در حرکت بود
و حتی صدای ناله ی مجروحین جنگی و زنانی که به خاطر مرگ عزیزان گریبان میدریدند، فضای هلتامتی را پر کرده بود .
گرد و غباری که به خاطر برخورد سم اسبان و جمعیت زیاد از زمین برخواسته بود هوا را کدر کرده بود و تنفس را مشکل میکرد.
پارامیکال و خواهر دوقلویش پارادانیس در میان جمعیت پدر دلاور و جنگجویشان را جستجو میکردند
پارامیکال در حالی که گوشه ای از شال مجللی که برای تزیین لباس به صورت عمودی بر روی شانه ی راستش انداخته بود را جلوی دهان گرفته بود تا از ورود گرد و غبار به بینی و دهانش جلوگیری کند،
چشمش به آرشیماس هم رزم و دوست پدرش افتاد و در حالی که دست پارادانیس را گرفته بود و او را به دنبال خود میکشید به آرشیماس نزدیک شد و سراغ پدرشان را گرفت.
آرشیماس، مردسیاه چهره، قد بلند و قوی هیکلی بود.
او به نظر خسته و مجروح میرسید اما با دیدن این دو خواهر زیبا احساس شادی و سرزندگی کرد.
به روی دختران زیبای دوست و رفیق قدیمی اش لبخندی خسته پاشید و به آنها گفت
که به زودی پدرشان با عده ای دیگر از جنگجویان ،همراه با غنایم جنگی که به دست آورده اند به شوش خواهد رسید.
پارادانیس که از شنیدن این خبر و از سلامتی پدر خوشحال بود عزم رفتن خانه کرد.
او خوب میدانست که (تمتی یاشی) به شدت منتظر و نگران شوهرش است.
تا حدی که دیدن مناظر جنگجویان مجروح و یا داغ دیدگان برایش بسیار ناراحت کننده بود.
به همین دلیل دختران تنها و بدون او برای جستجوی پدر به نزدیکی دروازه ی شهر آمده بودند.
پارامیکال بر خلاف پارادانیس دلش هوای ماندن داشت زیرا هنوز در میان جمعیت کسی را جستجو میکرد.
کسی که این روزها همه ی افکار او را مانند یک اهن ربای قوی به سمت خود میکشید.
پارامیکال همیشه رازهایش را با پارادانیس به اشتراک میگذاشت ولی او هنوز آماده نبود تا از حسی که به تازگی در درونش شکوفا شده بود با خواهر دو قلویش صحبت کند.
به همین دلیل بدون اینکه از این جستجو نتیجه ای بدست آورد با پارادانیس راهی خانه شد
در میان تعداد بیشماری از خانه های خشتی و گلی فقط تعدادی از آنها بزرگ و مجلل بودند که متعلق به اشراف زادگان و دوستان شاه اورتاکو و تجار بزرگ شهر شوش بود
خانه ی آنها نیز یکی از خانه های اشرافی محسوب میشد.
دیوار های خشتی وگلی بلند که در بعضی از قسمتها به آجرهای منقوش مزین شده بود.
اتاق های زیادی داشت که درتمامی آنها پنجره هایی رو به حیاط بود و زمین خانه تماما با کاه گل پوشیده شده بود
دانلود رمانهای پیشنهادی رمان طلوع در سرزمین خدایان:
رمان میامی-نیویورک | الی نجفی فر نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان دومان | sh.roohbakhsh کاربر انجمن رمان ۹۸
دانلود رمان اختر دختر زیبای قاجاری
نظر شما در مورد این رمان چیست؟
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
عالیه! ممنون از نویسنده
مدتها بود کتابی به این پر باری نخونده بودم ، آفرین بر این نویسنده با قلم قوی
با خواندن این کتاب خیلی از آثار تاریخی و مکان های تاریخی را با لذت حس کردم و حتی عکس آثار نام برده شده در کتاب را سرچ کردم و دیدم
بسیار دقیق و علمی و با موضوعی بسیار جذاب