دانلود رمان ترسناک یتیم خانه مرگ
⭐️ دانلود رمان یتیم خانه مرگ
⭐️خلاصه رمان یتیم خانه مرگ:
یه روزی چهار تا دختر که توی یک یتیم خونه قدیمی زندگی میکنند؛ متوجه میشن که داره اتفاقات عجیبی
واسشون میافته. اونا تنها کسانی بودن که شاهد این اتفاقها بودند. تا این که یک روز، دو تا برادر دوقلو به
بهانهی بازدید و تحقیق دربارهی یتیم خونه وارد اونجا میشن و به جمع دخترا میپیوندن.
بلاهایی سرشون میاد که حتی فکرشم نمیتونید بکنید!
⭐️ قسمتهایی از این رمان:
با شنیدن صدای جیغ به بالا پریدم. نگاهی به اطراف انداختم. چشمم به لیلی و توسکا که میخندیدند؛ افتاد.
آوا هم مثل منگلها ادا در میآورد.
با حرص بالشتم رو به سمتشون پرت کردم که توسکا گرفت.
توسکا با لبخند گفت:
– جونم خواهری..
آوا اخم ساختگی کرد و عصبی گفت:
– کارت زشت بود لیلی! چرا جیغ کشیدی؟
لیلی مظلومانه گفت:
– خب قلقلکم دادی!
دستم رو به نشونهی سکوت بالا آوردم.
-خفه، بیشعورید دیگه، مگه الان وقت صبحونتون نیست؟ گمشید برید صبحونه بخورید.
پتو رو کنار زدم.
زمزمه کردم:
– سر صبح گند میزنند به اعصاب آدم!
توسکا کنجکاو نگاهم کرد و لـ*ـب زد:
– تو چی؟
تکهایی از موهای طلاییم رو که جلوی صورتم افتاده بود پشت گوش زدم و جوابش رو دادم:
-من نمیخورم. میرم یه دوش بگیرم. کمی سرحال شم.
توسکا جدی گفت:
– آره آره، دیشب شب جمعه بود. باید غسل کنی.
خودشون به خودشون خندیدن. دهن کجی کردم و با اخم گفتم:
– کی به کی میگه؟ هه…
سه تاشون سمت در رفتن و خارج شدن. وارد حموم شدم. به خودم توی آیینه نگاهی انداختم. خوشگل بودم!
یعنی ما، چهارتاییمون خوشگل بودیم. ولی، وقتی پدر و مادری نداری و یتیم باشی؛ زیباییت یه چه دردت
میخوره؟
مدیر یتیم خونه همیشه میگفت که حیف این زیبایی که خدا به شما بی پدر مادرها داده. هر بار با این حرفش
بدجور دل ما رو میشکست. ولی، مجبور بودیم تحمل کنیم. مجبور بودیم به روی خودمون نیاریم! حقیقت
همیشه تلخ بود. ما واقعا بی پدر مادر بودیم!
لباسام رو کندم. دوش آب گرم رو باز کردم و زیر دوش رفتم. موهام رو یه طرفم انداختم و دستی به گردنم
کشیدم.
صدای باز و بسته شدن در اومد. حتماً دخترها بودند.
بعد از اتمام حموم، دستم رو بردم حوله بردارم که دیدم نیاوردم. از بیحواسی خودم خندم گرفت. یکی با کف
دست به پیشونیم زدم.
خدا رو شکر دخترها اومده بودند.
– دخترا؟ دخترا؟
به جز سکوت، فقط صدای قطرههای آب بود که چکه میکرد.
– دخترا؟ حولهی من رو میارید؟
اخمهام توی هم رفت. یعنی چی؟
– دخت…
حرفم کامل نشده بود که در حموم باز شد و دستی حوله رو سمتم گرفت.
نچ نچی کردم. حوله رو برداشتم و در رو بستم.
حوله رو دور خودم بستم و غر غر کردم:
– فقط بلدین اذیت کنینا..
لبخندی زدم و از حموم بیرون اومدم. با دیدن اتاق خالی لبخند رو لـ*ـبم ماسید! کسی توی اتاق نبود. همون
جور که کل اتاق رو از نظر میگذروندم دیدم. تکه پارچهی سفید حریری جلوی در افتاده، سمتش رفتم
برداشتمش. معلوم بود مال خیلی وقته، موشکوفانه بهش نگاه کردم.
صدای در اومد. نگاهی به در نیم لا شده انداختم. بیشتر باز شد. صدای جیر جیرش بدجور من رو میترسوند.
قلبم محکم میکوبید. دستم رو دراز کردم که در رو ببندم. در باصدای بدی به هم کوبیده شد.
با تمام توان جیغ کشیدم.
⭐️ مطالب پیشنهادی برای رمان یتیم خانه مرگ :
رمان انتهای درد | ~XFateMeHX~ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان هاویر | دونه انار کاربر انجمن رمان۹۸
رمان فرشته نجات | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان پسر تهرونی، دختر کرمونی | خانم طلا
⭐️ نظر شما در مورد دانلود رمان یتیم خانه مرگ چیست؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
⭐️برای عضویت در انجمن رمان ۹۸ کلیک کنید.⭐️
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
یه روزی چهار تا دختر که توی یک یتیم خونه قدیمی زندگی میکنند؛ متوجه میشن که داره اتفاقات عجیبی
واسشون میافته. اونا تنها کسانی بودن که شاهد این اتفاقها بودند. تا این که یک روز، دو تا برادر دوقلو به
بهانهی بازدید و تحقیق دربارهی یتیم خونه وارد اونجا میشن و به جمع دخترا میپیوندن.
بلاهایی سرشون میاد که حتی فکرشم نمیتونید بکنید!
عالی بود
خسته نباشید^^
عالیه..
با آرزوی موفقیت برای نویسندهی عزیز
بسیار زیبا خسته نباشید:)
بسیار عالی خسته نباشید:)
سلام، چطور میتونم رمان بنویسم؟
سلام وقتتون بخیر، با عضویت در انجمن و ارتباط با مدیر مربوطه و تعیین ناظر میتونید رمانتون رو بنویسید.
برای عضویت در انجمن، کلیک کنید!
سلام، چرا نمیتونم عضو سایت بشم؟
سلام
مشکلتون چیه؟
از طریق این لینک : عضویت در انجمن، کلیک کنید!
اطلاعات خواسته شده رو وارد کنید تا عضوییتون تکمیل بشه ♥️
رمان زیبایی بود.
موفق باشید.
خسته نباشید نویسنده عزیز
قلمتون مانا
خیلی عالی
خسته نباشید. عالی بود
عالی خداقوت🌸
سلام. لطفا آیدی نویسنده رو بفرستین!
خسته نباشید
عالی بود
بسیار عالی:)🌸✨
خسته نباشید