آخرین نفسهایم را در قلبم حبس کردهام.
اشک در چشمانم حلقه میزند. اما از دوست داشتن او دست نمیکشم.
نفسهایم بوی درد میدهند. بوی اخطار سوختهای که زیر پایش له شد.
نمیدانم چرا تلاشی نمیکنم این دقایق آخر. نفس کشیدن از جایی برایم سخت شد که نخواستم با
سرنوشت کنار بیام.
آنجا بود که فهمیدم جنگیدن با این دنیا فایده نداره.
آذر، دختر بد شانس روزگار، پس از پنج سال؛ از بند اسارت رها شده و پا به سرنوشت جدید خود میگذارد. سرنوشت تلخش او را محکوم به تنهایی اجباری میکند.
حال که آذر از بند آزاد شده است؛ به سختی به هر ریسمانی چنگ میزند تا بتواند خود را نجات دهد و تنها امیدش با رفتن مهرنوش از بین میرود. آذر داستان زندگی خود را از گذشته تا به حال حکایت میکند؛ قصهی عشقش به بنیامین، چگونگی حضور پررنگ مهرنوش در صفحه صفحههای زندگیاش و با آبانی همراه میشود که از او خواستههای بیحد و مرزی دارد.
اتفاق افتاد؛
همان چیزی که هیچوقت فکرش را هم نمیکردم!
خیلیها را برای عشق در وجودشان به سخره گرفته بودم؛ و حالا انگار سرنوشت قصد داشت با عاشق کردنم، مرا ادب کند!
آن هم عشقی از جنس درد و رنج وشیرینی، به کوتاهی یک لبخند.
آن هم در اولین ساعاتی که به درک ضعیفی از اطراف و اتفاقات خودم رسیدهام و بلند شدم؛ اما بلند شدن من انگار زمینهای برای سقوط بود؛ اما چرا؟
او هم عاشق شد؛ اما فقط عاشق بودن کافی بود؟!
اجرای اتفاقات عاشقانه بین دو دانشجوی عکاسی به نامهای پدرام و هستی است که با به وجود آمدن مریضی
هستی و ورود یک زن به نام سحر به داستان، رابطهی پدرام و هستی دچار مشکلاتی میشود و ...
پسرک قصهام چه شد که این گونه شدی؟ بر سر عشق بود یا غیرت که این گونه دیوانه شدی؟
فرشته، چه بر سرت آمد که این قدر بی تفاوت شدی؟ مگر قرار نبود فرشته نجات بشوی؟ پس چه شد که
فرشته بداخلاق شدی؟
داستان از این قراره که مریسا، دختری شیطون و بازیگوش؛
با دو تا دوست خل و چلی که داره وارد شرکت »سارته« میشن.
از اون طرف هم نویان و داداشهاش با داداشهای مریسا، با هم دوست هستن و قصد دارن که دخترها رو آزار بدن.
ولی ماهان و ماکان نمیدونن که مریسا همون آبجی کوچیکشونه و وقتی میفهمن که مریسا تو دردسر افتاده.
یه دختر بد، از نظر اخلاق و رفتار که شیطونی بیش از اندازه داره و آزار مردم باعث خوشحالیش میشه؛
یک دفعه همه چی براش تغییر میکنه و عاشق میشه!
تصور کنید همچین دختری عاشق بشه.
واویلا! آیا دوست دارید نتیجش رو ببینید و بخندید؟ پس با ما همراه باشید...
نگار وکیل دادگستری در جریان پرونده قتلی قرار میگیرد وناخواسته وکالت موکلش هومن اهرابی را میپذیرد.
در جریان ملاقات با موکل که همان قاتل میباشد متوجه میشود که هومن کسی نیست جز حسام دوست صمیمی ویار جدا نشدنی
نامزدش که چند سال پیش به طرز مشکوکی ناپدید شده!وحالا او در پی پیدا کردن ارش(نامزدش) وارد ماجرایی میشود که در نهایت...
یه دختر که میون یه دنیای ترسناک گیر میفته!
یه دختر که توی این خونه نفرین شده اسیر شده و با تمام وجود آرزوی مرگ
می کنه. یه دختری که از جای جای اون خونه می ترسه. یه دختر که
از لالایی های کودکانه هم می ترسه. از عروسک های پارچه ای!
این دختر از همه چیز " وحشت " داره!
از شیطانی که اون جا زندگی می کنه و اون هر لحظه با چشمش ستون فقرات شیطان رو با چشم مشاهده می کنه!
سوگند دانشجوی سال سوم رشته ی کامپیوتره تو یکی از شهرهای شمال.
یه دختر شیطون و شر که با همه ی شیطنت و شادی همیشگی که داره دلش از زندگیش پره. همه چیز از یهsms اشتباهی شروع میشهکه باعث آشنایی سوگند و مهران فرستندهsms میشه.
زندگی عجیب مهران و تنهایش و روحیه داغون مهران در ابتدا باعث بوجود اومدن یه احساس مسولیت برای سوگند میشه و وقتی میفهمه مهران تا حالا چند بار دست به خودکشی زده ولی موفق نشده
و باز هم می خواد کارش و تکرار کنه مصمم میشهکه به هر طریقی مهران و به زندگی و آینده امیدوار کنه. اما مهران با اصرار از سوگند می خواد که همه چیز حتی اون و فراموش کنه و
برای راضی کردن سوگند دلیلش و میگه که باعث میشه دنیا رو سر سوگند خراب بشه.
خانوادهی رمان ۹۸، با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
سایت رمان 98 همواره بروز ترین رمانهای نویسندگان را در اختیار اقشار مختلف جامعه میدهد تا به دلیل علاقه افراد به تکنولوژی امکان خواندن کتابهای متنوع را برای همه سنین راحتتر کند و سرانهی مطالعه جامعه رارونق بخشد.
هم چنین بخش انجمن سایت با هدف کمک و حمایت به افرادخوش ذوق و با استعداد ایجاد گشته تا ضمن نشر آثار در بهبود قلم عزیزان نیز سهمی داشته باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ۹۸ | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.