رامینی که حدود دو سال است حافظهی خود را از دست داده، درگیر مسائلی میشود که ریشه در گذشتهی خودش و مرگ فردی دارند که در نوزده سالگی، چشم از دنیا بسته. آروین دوستی که از بچگی همراه رامین بوده، کنارش است تا گذشته را به یاد آورد؛ در حالی که رامین به طور کامل حافظهاش را به دست نیاورده است. حالِ رامین، کمک پدر همان پسری که در نوزده سالگی بر اثر سانحه مرده را میطلبد تا حقایق روشن شوند؛ هرچند که خودِ رامین این موضوع را نه میپذیرد، نه انکار میکند.
موجودی غریب در این مغز لانه کرده است. قیام او پس از انتخاب تولد در بدن یک میزبان، برای شروع جوانی امیرعلی دردسرساز میشود. میزبان او بجز یک آدمیزاد تکراری، چیز دیگری نیست. انسانی که به دست به دنیا آورندهی خود در هم شکسته و سالها را در فقر محبت سپری کرده، به فردی با ژنتیک مختل تبدیل میشود. ژنتیک مختل او را وا میدارد که دنیای نفرتانگیز و زیر لایههای پر از پوچی و پلیدی آن را بیشتر از چیزی که باید باشد، بفهمد و تحمل کند.