زندگی پر از فراز و نشیبهاست! لیانای داستان ما هم گذشته بسیار سختی رو پشت سر گذاشته و به امید اینکه آیندهی روشنتری داشته باشه، روزهاش رو میگذرونه اما تقدیر همیشه هم قرار نیست فقط و فقط ضربه بزنه، بلکه گاهی هم یک دفعه یک چیزایی رو بهت میده که همیشه توی رویاهات میدیدی! لیانا هم طی اتفاقاتی معجزهی واقعی رو حس میکنه و در این راه با افرادی خاص آشنا میشه که آیندهش رو رقم میزنن؛ خصوصاً کسی که عشقِ لیانا میشه.
روزها از پس هم گذشته و اینک الیسیما، دیگر آن نوجوان درماندهی شانزدهساله نیست؛ لیکن او را روزگار و حماقت خودش، عوض کرده است. او تازه دارد معنی «مجازات زنبودنش» را میفهمد. هفتسال از مرگ سام میگذرد و او در بالین خانوادهی طاهری تاب آورده است؛ خانوادهای که از یک نقطهی کوچک به همهی زندگیاش تبدیل شدند. همهچیز آرام به نظر میرسد؛ اما اصل ماجرا چیز دیگری است. در این میان، بازگشت دماوند به هیاهوی این آشفتهبازار، دامن میزند و...
گاهی با یک شروع ساده میتوان پایانی خوش را به ارمغان آورد. حال میخواهد آن آغاز با یک تصمیم بزرگ یا کوچک باشد. داستان دربارهی دختریست که با توجه به علاقه و هدف مهم زندگیش، آشپزی، تصمیمی میگیرد که دورانی عجیب به زندگیش میدهد. همان تصمیم او را وارد بازیهایی میکند؛ بازیهای خطرناکی که رنگ و بوی حقیقت دارند.
مریم و سوگند، مادر و دختری هستند که هر دو بازیچه دست سرنوشت شده اند. سوگند درگیر یک پرونده قتل می شود که سرنوشتش را تغییر می دهد. مریم نیز به همین واسطه گمشده اش را پیدا می کند و...