مردی در حال بازگشت است؛ دیگری گندی که اولادش پدید آورده را جمع میکند؛ یکی هم در این میان دلشکسته است. خانوادهای بیخیال و پر امید؛ جمعیتی که به ندرت و استثناء میشود در آن فردی را یافت که افسرده باشد؛ کسانی که زندگیشان بر هم قلاب شده و اگر هوای دیگری را نداشته باشند، همهشان بازنده بازیی هستند که سرنوشتهایشان برایشان خواب دیدهاند؛ خوابی که یکوجب روغن رویش داشته باشد؛ البته در واقعیت خواب که نه! به هر حال ضربالمثلی بود در همین مایهها... .