پروانههای دشت دلم بهآرامی سمت شعلهی چشمانت که رازهای جهان را برملا میکند پر میکشند و جاودانه برایت آوازهی جان سپردن سر میدهند یاران از شهد نگاهت به وجد آمده و مات و مبهوت میمانند گویی شمعی بهآرامی در تاریکیِ دلشان افروخته شده و عشق را در تو کمین میکنند
شه زادهی تباهیها شه زادهی مغرورِ بی گناه...
زندگی اگر چه تلخ اگرچه تو همیشه بی پناه...
تقدیر تو مشخص نیست که اجباری نیست..
انتخاب الان تو دنیای آیندهات را میسازد.
نترس و نترس و نترس!
بیا با هم دنیای رویاییات را بسازیم که تو دیگر تنها نیستی.