دانلود داستان کوتاه آجودانیه ویژه رمان ۹۸
-معلومه که بی تجربه و تازه کاری. بازجوهای قبلی اسمشون رو نمیزدن روی سینشون.
تند تند نفس میکشید. دندونهاش رو بهم فشار داد و با مشت روی میز کوبید.
_ من صد تا پروندهی مثل تو داشتم. تو که چیزی نیستی کثافت!
عصبی شده بود.
نقشه ام گرفت. حالا بازم میتونستم حدس بزنم که قراره چی بشه.
این جور وقت ها بازجوهای قبلی میرفتند و من رو به سلولم برمیگردوندند.
حامد از اتاق خارج شد، ولی کسی برای بردن من نیومد.
ده دقیقه بعد دوباره حامد برگشت.
امکان نداشت. چهار سال بود که همه چیز طبق خواستهی من پیش میرفت، اما حالا این بازجوی جدید همه ی معادلاتم رو به هم ریخته بود.
با خونسردی نشست. دکمه ی ضبط صدا رو فشار داد و آروم گفت:
_ اتفاقاتی که باعث شده بیای این جا رو مو به مو تعریف کن.
جیک نزدم.
ل*بخند زد. با لحن آروم و ملایمی گفت:
_ ببین قول میدم اگه بفهمم بی گناهی یا حتی اگه مجرمم باشی، کمکت کنم. با من همکاری کن.
از اعماق وجود و چندش آور خندیدم.
با تعجب به روبرو خیره شد.
توی صورتش فوتی کردم و گفتم:
_ پخ! حواست کجاست آقا حامد؟!
از جا پرید و به من نگاه کرد.
از این حرکتش حسابی خندم گرفت. گفتم:
_چهار سال پیش اولین بازجویی که پروندم دستش بود، قبل رفتنش بهم گفت که میدونم بی گناهی، اما هیچ راهی برای اثباتش پیدا نکردم!
دانلود رمان های دیگر نویسنده داستان کوتاه آجودانیه ویژه رمان ۹۸:
رمان بسیار عالیی