دانلود دلنوشته نبشه ی روح
میخواهم پردهای ز سـ*ـینهام بگشایم.
قلم بر دل میگذارم تا ریتمش در جورچین ذهنت نمایان کند.
میدانی؛ من از آن سوگولی که تو را وارهاند به سمت خود هراس دارم.
آن شبی که غرش باد میوزید را به یاد داری؟!
خوف تو مرا پریشانحال خود کرد. ذهنم را مقصد تو قرار دادم تا نسیمِ فرح، روحت را نوازش دهد.
ریگی در کفش خود نداشته، صادقه در دلم، عاشقانه زمزمهی توست.
فرسنگها از هم فاصله داریم. گاه تجسم حضورت، عطر شیرینی از خاطرهها را در من زنده کرده و کشالهوار سوی تو پر میکشم.
الهامبخش روح و روانی
دل را به هر سو میکشانی
چو دُر گرانبهایی، خاطر نشان
مهرجانی مهرجانان، مهرجان.
تصویری شکست
خیالی از هم گسیخت
دلی بیتاب شد
حسی دمید
در بیداری و خواب
در بسـ*ـتر شب
در کنج جهان
در شادی و غم
زیر آن سقف بلند
پای آن قاب سپید
پشت آن تنگ بلور
جایجای این جهان بیفروغ
جز یاد تو، هیچ یادی در دلم جای نخواد کرد
تو بگو
میروی از این سرا
مینشینی لـ*ـب رود
میشوی دست به قلم
مینویسی روی برگههای سبز
میکنی یاد دلم؟
یا که از یاد میرود
خاطر من؟!
رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان یاسکا | MēLįKąღ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸
کفش بلورین | کانی کاربر انجمن رمان ۹۸
ده ظلم | Z.Ahdary کاربر انجمن رمان ۹۸
دختری از جنس خاک | نارسیس یوسفی کاربر انجمن رمان ۹۸
و از خدایی که غافل بودم | هدیه زندگی کاربر انجمن رمان ۹۸
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
میخواهم پردهای ز سـ*ـینهام بگشایم. قلم بر دل میگذارم تا ریتمش در جورچین ذهنت نمایان کند. میدانی؛ من از آن سوگولی که تو را وارهاند به سمت خود هراس دارم. آن شبی که غرش باد میوزید را به یاد داری؟! خوف تو مرا پریشانحال خود کرد. ذهنم را مقصد تو قرار دادم تا نسیمِ فرح، روحت را نوازش دهد. ریگی در کفش خود نداشته، صادقه در دلم، عاشقانه زمزمهی توست. فرسنگها از هم فاصله داریم. گاه تجسم حضورت، عطر شیرینی از خاطرهها را در من زنده کرده و کشالهوار سوی تو پر میکشم. الهامبخش روح و روانی دل را به هر سو میکشانی چو دُر گرانبهایی، خاطر نشان مهرجانی مهرجانان، مهرجان.
خسته نباشید هردو عزیز💫
عالی بود قلمتون مانا💫💛