دانلود دلنوشته عاشقانه واله به قلم الهه خواجه علی
✳ دانلود دلنوشته واله
✳ خلاصه:
قلم به دست گرفتم تا قلم بزنم،
احوال دل بی سر و سامانم را…
✳ قسمتهایی از این دلنوشته:
رستگار: «غصههایت را بریز در خورجین دلتنگیهایم، میخواهم کاری کنم اسب روزگار به تاخت آنها را با خود ببرد».
-اسب روزگار ما خیلی وقت است که فلج شده جانا! بارش را هم کم کردهایم تا اذیت نشود؛ غافل از این که این بار برای شانههای خمیدهی ما زیادی سنگین است!
رستگار: «جانا، به رفیق کناریت بده کمی از بارت را! جای خالی برای بار یک دوست دارد».
-شاید یک دوست چند قدمی بتواند سنگینی این بار را با من تحمل کند؛ اما در این روزگار، هیچ کس وفا ندارد. آخرش رفیق نیمه راه می شود و بارت را سنگینتر از قبل میکند و میرود… سرانجامِ کارِ ما تا کنون جز این نبوده است؛ نازنینم!
رستگار: «جانا، کسانی هم هستند میآیند بی منت راه نیمه را برایت آسفالت میکنند، بارهایت را میگیرند و ترک موتورشان میگذارند و میگویند، بپر بالا! من مقصدم نامعلومه؛ تا هرجا بخوای میرسونمت».
-در روزگاران ما که یا چنین افرادی نبودهاند، یا بودهاند و نماندهاند، یا اعمالشان چیزی جز تظاهر و دورویی نبوده است… همین است که تنهایی را خوب به من آموخته! مشکل از دوست نیست! شانههای ما خیلی بی جان شدهاند…
رستگار: «یا شانهها بی جان شدهاند، یا دیگر ترک موتورها جایی برای ما ندارد!»
-شاید! البته این را هم باید در نظر گرفت که این روزها بار هر کسی به نوبهی خودش سنگین است؛ پس انتظار بیهوده از دوست، نمی توان داشت!
***
زیباترین شکستهی عالم دل است و بس!
***
این روزها به هر طرف که نظر میکنم،
بیشتر به این نتیجه میرسم
که ذات آدمی منفعت طلب است.
تا کاری برایش سود نداشته باشد،
آن را به انجام نمیرساند…
حتی عاشق شدنِ او هم،
راهی برای تسلای دل خودش است…
***
از خدا خواستمت؛ نداد! نگذاشت که تو باشی!
شاید آمدن را به خودت سپرده است…
پس چرا نمیآیی؟
➹ دانلود مطالب پیشنهادی برای دلنوشته واله
دانلود دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی
➹ نظر شما در مورد دلنوشته ی واله چیست؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
بی نظیر
ممنونم از شما نارین عزیز…
عالی
خسته نباشید
ممنون دوست عزیز…