دانلود رمان اصیل و خونخوار (جلد دوم)
⭐️دانلود رمان اصیل و خونخوار (جلد دوم)
⭐️خلاصه رمان اصیل و خونخوار (جلد دوم):
⭐️ قسمتی از رمان:
آیوان اخم پررنگتری کرد و گفت:
– که بیای و بلایی سرت بیاد؟ این سفر خطرناک و پُر ریسکه، ممکنه آسیب ببینی.
رویا حرصی گفت:
– اما تو و بقیه هستین.
همه داشتیم به بحث و کلکلهای پدر و دختریشون نگاه میکردیم و من داشتم به یاد خودم و پدرم میافتادم که یهو ایزابلا بلند گفت:
– بس کنید دیگه!
یهو آیوان و رویا ساکت شدن و همه شوکه به ایزابلا نگاه کردیم. عصبی گفت:
– تمومش کنید! مدام باهم بحث میکنین و مخالف حرفهای هم هستین.
آیوان کاملا جدی و با لحن ترسناک و پُر جذبهای به ایزابلا گفت:
– اما این سفر خیلی خطرناکه و منم قصد ندارم اجازه بدم رویا بیاد و خودش رو توی دل خطر فرو کنه.
رویا دهن باز کرد مخالفت کنه، که ایزابلا سریع گفت:
– بالاخره که باید تجربه به دست بیاره و خودش از پس خطرها بر بیاد. آیوان، اون به اندازهی کافی بزرگ شده.
آیوان مکث زیادی کرد و نیمنگاهی به رویا انداخت. جو کمی سنگین شده بود که یهو افسانه گفت:
– من دوست دارم توی این سفر رویا هم همراهمون باشه. دوست دارم از فرصت استفاده کنم و کمی باهاش وقت بگذرونم.
با این حرف افسانه همه بهش نگاه کردیم و رویا شگفتزده و آیوان متحیر و متعجب به افسانه زل زدن. ایزابلا لبخند محوی زد و رویا آروم پرسید:
– واقعا؟
افسانه لبخند زد و گفت:
– البته.
مثل اینکه رابـ*ـطهی مادر و دختریشون با وجود فراموشی افسانه داشت خوب میشد. رویا لبخند عمیقی زد و آیوان نفسش رو کلافه بیرون داد و گفت:
– بسیارخب.
نیش رویا کامل باز شد و آیوان رو بهش ادامه داد:
– و حواست باشه که به هیچ وجه از جلوی چشمهام دور نمیشی.
رویا تند سرش رو تکون داد و بعد ایزابلا گفت:
– حالا که موضوع حل شد باید متذکر شد که ما همهمون نمیتونیم به این ماجراجویی بیایم.
آیوان نگاهش کرد و پرسید:
– منظورت چیه؟
ایزابلا گفت:
– بالاخره باید چند نفری بمونن که وقتی تو و بقیه نیستین اوضاع رو سروسامون بدن و مواظب قصر و خونآشامها باشن.
آیوان ازش پرسید:
– پس یعنی تو تا وقتی که من نیستم اینجا میمونی و مراقب اوضاعی؟
ایزابلا پلک زد و گفت:
– قطعا! و اینکه ما یه توضیحی دربارهی اتفافات امروز به همه بدهکاریم. من همه چی رو براشون توضیح میدم. شما با خیال راحت به سفرتون برید.
رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان توکان | mary_khanjar کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسندهی انجمن رمان ٩٨
رمان نیهان | adrina_m25 کاربر انجمن رمان ۹۸
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
همیشه در تنگنای یک خاموشی مطلق، روشنایی عمیقی نیز وجود دارد؛ اما گاهی داشتنِ این روشنایی زیبا، تاوان هم دارد. همانطور که یک چیز خوب، بدی هم دارد! جنگ تمام شده است؛ ولی همچنان دشمنان باقی ماندهاند. خونها ریخته شدهاند؛ ولی هنوز هم خونها برای ریختهشدن فراوانند و زندگی برای یک روح مرده، باز هم میتواند معنای زندگی داشته باشد! و اما اینبار و در این داستان، شیطان دیگر کیست؟ شیطانِ اهریمن و هیولای خونخوار، کیست؟
جلد دومش جذابتره.
باید یه خسته نباشید به نویسندهی عزیزش بگم