رمان ۹۸ | دانلود رمان
رمان نودهشتیا، مرجع نوشتن و دانلود رمان جدید
دانلود رمان سیتا
۴.۸/۵ - (۲۶ امتیاز)

دانلود رمان عاشقانه سیتا

⭐️ دانلود رمان سیتا

⭐️مقدمه رمان سیتا:

سیاره‌ای گرد که در مرکزش حرارتی سرخ برافراشته بود. در افسانه‌ها می‌گویند حرارتش غیرقابلِ کنترل بود و وسعتش وصف‌ناپذیر! می‌گویند اهالی سیاره برای کم کردن این حرارت افول‌ناپذیر، دست به دامان اهورای بزرگ شدند و او تنها یک راه پیشنهاد داد. خارج کردن حرارت با ماده‌ای ناشناخته و مرموز. در افسانه آمده است این کار بسیار خطرناک بود و خارج از خطرات موجود، این ماده در اذهان عمومی هنوز ناشناخته و مقهور بود؛ طوری که در سنن قدیمی اهالی از این ماده دوری می‌کردند و آن را منحوس و مایه‌ی بدیمنی می‌دانستند و گاه برای دورکردن بلایا، با سوزاندن این ماده از اهورای بزرگ طلب بخشش می‌کردند. اما اهورای بزرگ، خارج از سنن، کاری خواسته بود و آن آغشته کردن دست‌های بزرگان به این ماده بود. اهالی برای بررسی وسعت این مشکل به نزد بزرگان سیاره رفتند. آنجا مردی بود به نام رکابد؛ وی مردی مؤمن و اهل عبادت بود و روزی نبود که نزد اهورا به ستایش برنخاسته باشد. رکابد در نزد اهالی به بالاترین درجه اعتماد رسیده بود و وقتی رکابد حرف میزد، اهالی سند را امضاشده مهر می‌کردند و آن روز رکابد گفت :
– فردا بالای کوه می‌رویم و آن را آزاد می‌کنیم،. این ماده تنها راه نجات ماست . و آن ماده نامی نداشت جز
«سیتا»!

⭐️ قسمت‌هایی از این رمان:

همینطور که اصرار به گرفتن فال می‌کرد گوشه‌ی کت مشکی امیرحسین را می‌کشید. امیرحسین ریموت ماشین را از داخل جیب راستش در آورد و وسط مخلفات جیب ساتنش دستش خورد به مینی گربه پشمالویی که ماه پیش رها به او داده بود و یادش افتاد که تا دو هفته‌ی دیگر چطور صبر کند تا آن وروجک را ببیند و
کمی زندگیاش از این حال و هوای سرد و بیروح و تکراری در بیاید. رها برادرزاده‌ی چهارده‌ساله‌اش بود که
هرازچندگاهی از فرانسه برای دیدن عمویش می‌آمد. بعد یکهو یاد فردا و خانواده‌ی چهارنفره‌ی مهران و
تنهایی خودش افتاد. کاش رها زودتر می‌آمد تا در میان آن چهار نفر آنقدر تنها نمی‌ماند. رها با آن‌همه
حرف‌زدن و شیرینی‌هایی که خاص خودش بود، ولی صدای پسرک فال‌فروش نمی‌گذاشت امیرحسین به رها و
شیطانی‌هایش خوب فکر کند و کمی ذائقه‌اش شیرین شود! قد پسرک به کمر امیرحسین می‌رسید و پیراهن رنگ‌ورورفته‌ی مثلاً سفیدی پوشیده بود که مرتب و با دقت داخل شلوار پارچه‌ای‌اش فرو شده بود. موهایش کم‌پشت و قهوه‌ای روشن بود درست مثل چشم‌هایش که زلالی و شفافیتش به رنگ نسکافه‌های سر صبحش می‌مانست. داشت فکر می‌کرد پسر زیبایی به‌نظر می‌رسد، حیفِ این برورو نیست در این آفتاب‌های داغ آخر شهریور اینطور بسوزد و حرام شود! اینکه فال نمی‌خواست فرع قضیه بود، اصل قضیه این بود که «به او چه اصلاً» و آخر سر به خودش گفت
نمی‌خواست پولش را حرام یک فال کند که ته‌تهش می‌رفت جیب گردن‌کلفتی که این پسر را مجبور به
تک‌دیگری کرده است. اصولاً نباید کمک می‌کرد که فرهنگ تک‌دیگری را وسعت نبخشد و باعث ترویج این
کار آزاردهنده نشود. طبق اصول او اگر کسی به اینگونه افراد کمک نکند دیگر کسی بچه‌ها را مجبور به
التماس درخواست نخواهد کرد که حس دلسوزی آدم‌های احمق داخل خیابان را برانگیزد و جیب خودش را پر
پول کند. فلسفه امیرحسین بود دیگر، با فلسفه آدم‌های دیگر کلی فرق داشت ! ریموت را زد و چراغ‌های لندکروزش دو بار با چشمک صداداری روشن و خاموش شد و امیرحسین دستش را به‌سمت دستگیره ماشین برد که پسرک دستش را گرفت و تکان داد .
– آقا توروخدا اگه امروز فال نفروشم بدبخت می‌شم. اصلاً شما نصف قیمت بده فقط یه فال توروخدا، فقط یک
فال، آقا توروخدا فقط یه فال بگیر … .
امیرحسین اوقاتش تلخ شد دستش بی‌هوا رفت روی بساط پسرک و تمامش پخش زمین شد. امیرحسین
لحظه‌ای مکث کرد، ولی بعد بی‌تفاوت پسرک را کنار زد و زیر لب گفت :
-دیگه هیچوقت اینقدر به‌خاطر پول التماس نکن!

⭐️ مطالب پیشنهادی برای رمان سیتا : 

رمان آخرین سنگ قبر | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸

رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸

رمان ورطه‌ی تدمیر (جلد اول) | DENNIS_S کاربر انجمن رمان ۹۸

 رمان سرنوشت مرا بازی داد | the unborn

رمان پروانه ها هرگز نمیمیرند | پرنده سار

 

⭐️ نظر شما در مورد دانلود رمان سیتا چیست؟

نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.

⭐️برای عضویت در انجمن رمان ۹۸ کلیک کنید.⭐️

در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com


مارا در اینستاگرام دنبال کنید

کانال انجمن ما 

  • اشتراک گذاری
خلاصه اثر

سیاره‌ای گرد که در مرکزش حرارتی سرخ برافراشته بود. در افسانه‌ها می‌گویند حرارتش غیرقابلِ کنترل بود و وسعتش وصف‌ناپذیر! می‌گویند اهالی سیاره برای کم کردن این حرارت افول‌ناپذیر، دست به دامان اهورای بزرگ شدند و او تنها یک راه پیشنهاد داد. خارج کردن حرارت با ماده‌ای ناشناخته و مرموز. در افسانه آمده است این کار بسیار خطرناک بود و خارج از خطرات موجود، این ماده در اذهان عمومی هنوز ناشناخته و مقهور بود؛ طوری که در سنن قدیمی اهالی از این ماده دوری می‌کردند و آن را منحوس و مایه‌ی بدیمنی می‌دانستند و گاه برای دورکردن بلایا، با سوزاندن این ماده از اهورای بزرگ طلب بخشش می‌کردند. اما اهورای بزرگ، خارج از سنن، کاری خواسته بود و آن آغشته کردن دست‌های بزرگان به این ماده بود. اهالی برای بررسی وسعت این مشکل به نزد بزرگان سیاره رفتند. آنجا مردی بود به نام رکابد؛ وی مردی مؤمن و اهل عبادت بود و روزی نبود که نزد اهورا به ستایش برنخاسته باشد. رکابد در نزد اهالی به بالاترین درجه اعتماد رسیده بود و وقتی رکابد حرف میزد، اهالی سند را امضاشده مهر می‌کردند و آن روز رکابد گفت : - فردا بالای کوه می‌رویم و آن را آزاد می‌کنیم،. این ماده تنها راه نجات ماست . و آن ماده نامی نداشت جز «سیتا»!

مشخصات اثر
  • نام اثر
    سیتا
  • ژانر
    عاشقانه، اجتماعی، معمایی، علمی_تخیلی
  • نویسنده
    سارا اکبری
  • ویراستار
    fariba82, _mah_,saghar
  • طراح کاور
    YeGaNeH
  • صفحات
    517
  • منبع تایپ
    انجمن رمان 98
لینک های دانلود
کامنت ها
  • The unborn
    ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ | ۲۱:۱۴

    ممنون از خانم اکبری بابت این رمانِ دوست داشتنی ..

  • ~BAHR.SH~
    ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ | ۲۱:۳۵

    دستتون درد نکنه و خسته نباشید همکار گرام

  • MaSuMeH_M
    ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ | ۲۳:۱۹

    قلمتون مانا و ممنون که این رمان بی نظیر رو نوشتین
    واقعا خیلی خوبه دستتتون درد نکنه

  • Jasmine
    ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ | ۲۳:۴۹

    قلمتون مانا 🌻

  • . MaHta .
    ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ | ۰۰:۲۷

    بسیار عالی
    خسته نباشید بانو^^

  • زهرا.م
    ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ | ۱۸:۴۳

    خسته نباشید بانو
    قلمتان مانا♡

  • saghar
    ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ | ۲۰:۴۶

    بسیار زیبا
    قلمتون مانا

  • فاطمه قاسمی
    ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ | ۰۹:۲۲

    خسته نباشید به نویسنده عزیز:)

    • Ryhanh
      ۴ تیر ۱۴۰۰ | ۲۱:۵۰

      رمان زیبایی بود

  • ASaLi_Nh8ay
    ۱ تیر ۱۴۰۰ | ۱۱:۳۳

    زیبا بود.
    موفق باشید عزیز.♥

  • bi nhayat. 83
    ۱۴ تیر ۱۴۰۰ | ۱۷:۳۸

    عالی بود.
    خسته نباشید

  • *Z.A.H.R.A*
    ۲۲ تیر ۱۴۰۰ | ۲۳:۰۴

    واقعا خسته نباشید؛ رمان فوق‌العاده زیبایی بود😘

  • zahra
    ۲۸ تیر ۱۴۰۰ | ۱۷:۴۴

    عالی بود
    موفق باشید

  • NAZI_KH
    ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ | ۲۰:۲۴

    عالی
    خسته نباشید

  • Meysa
    ۱۶ بهمن ۱۴۰۰ | ۱۲:۳۸

    خسته نباشید
    عالی بود

تبلیغات
پارسکدرز اولین بازار کار آنلاین ایران
ورود کاربران

  • مبینا گوهریعالی خسته نباشید نویسنده خوش قلم💓...
  • fereshtehواقعا رمانش عااالیه فقط میمونه جلد دومش که چجوری بابد دانلودش کنم من بیصبرانه می...
  • Tira9خسته نباشید قلمتون مانا...
  • Tira9خدا قوت😍😍😍...
  • MaRjAnبی‌صبرانه منتظر سهش می‌مونم آنیتا جان:)♡...
  • MaRjAnقلمتون مانا:)...
  • MaRjAnعالی بود*-*...
  • MaRjAnخسته نباشی جانم🌺...
  • MaRjAnمثل همیشه عالی^^ قلمت مانا نوشین عزیزم🌺...
  • MaRjAnخسته نباشید🌺...
درباره سایت
رمان ۹۸ | دانلود رمان
خانواده‌ی رمان ۹۸، با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. سایت رمان 98 همواره بروز ترین رمان‌های نویسندگان را در اختیار اقشار مختلف جامعه می‌دهد تا به دلیل علاقه افراد به تکنولوژی امکان خواندن کتاب‌های متنوع را برای همه سنین راحت‌تر کند و سرانه‌ی مطالعه جامعه رارونق بخشد. هم چنین بخش انجمن سایت با هدف کمک و حمایت به افرادخوش ذوق و با استعداد ایجاد گشته تا ضمن نشر آثار در بهبود قلم عزیزان نیز سهمی داشته باشد
آمار سایت
  • 127 نوشته
  • 0 محصول
  • 1099 کامنت
  • 435 کاربر
دسترسی سریع
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ۹۸ | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.