دانلود رمان منحوس
چه فایدهای داشت؟ بدون اینکه چیزی از کارهام بفهمه، آواز وداع با گنجشکهای توی قفس همخونی میکرد. پس باید کاری میکردم که بیجا و بیخود نترسیده باشه. پس دفعهی آخر، عمیقتر سرش رو بوسیدم. انقدر عمیق، که با دندونهام بوسیدمش. سرش که توی دهنم غلت خورد، بدنش رو بیرون کشیدم. به خونی که از تن خشکیده و گرمش روی دستهام چکید، نگاه کردم و با زبون، سرش رو توی دهنم به بازی گرفتم. خون ته حلقم جاری شد و قورتش دادم.
صدای بقیهی گنجشکها، روی مغزم خط میانداخت. دو دستم رو به سمت قفس هول دادم و بخاطر این زندگی پوچ و پر از ترس مرگ سرزنششون کردم:
– شما جوجههای کثیف بیمصرف، شما هم مثل من به دنیا اومدید فقط برای اینکه بمیرید؟!
سر گنجشک رو تف کردم. بقیه رو به نوبت بیرون آوردم. با دو دست، سرشون رو از تن کندم. هر دفعه خون گرم و غلیظ و تیرهای که به صورتم میپاشید، قلقلکم میداد. گنجشکها، با قلبهای آشفته، جیغ میکشیدن و مرگ رو میبلعیدن.
وقتی توی قفس رو گشتم، و فقط با فضایی خالی مواجه شدم، گنجشکها رو شماردم. هفده گنجشک، که ده تاشون توی دستم له شده بود، سر یکیشون از آب دهنم خیس بود، و بقیه سر و گردنی نامتوازن و جدا از هم داشتن.
خونه از سکوت پر شده بود. به اتاقم رفتم. خودم رو توی آینه نگاه کردم. انعکاس، دستم رو به سمت دست خودش کشید که پشت آینه منتظرم بود. قطرات خون گنجشک روی صورتم هنوز هم میلغزید. دهنم طعم آهنی خون میداد و دندونهام به رنگ خون بود. بوی خون میدادم.
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
موجودی غریب در این مغز لانه کرده است. قیام او پس از انتخاب تولد در بدن یک میزبان، برای شروع جوانی امیرعلی دردسرساز میشود. میزبان او بجز یک آدمیزاد تکراری، چیز دیگری نیست. انسانی که به دست به دنیا آورندهی خود در هم شکسته و سالها را در فقر محبت سپری کرده، به فردی با ژنتیک مختل تبدیل میشود. ژنتیک مختل او را وا میدارد که دنیای نفرتانگیز و زیر لایههای پر از پوچی و پلیدی آن را بیشتر از چیزی که باید باشد، بفهمد و تحمل کند.
فوقالعاده بود قشنگ، شاهد موفقیتهای بیشترت باشم❤️
فوقالعاده
عالی بود. خیلی ازش خوشم اومد. از اون دست رمانهایی که وقتی شروع به خوندنش میکنی، باید حتما تا تهش بری.