دانلود دلنوشته شمع آجین
من نمیگویم که شمع آجین حق من نبود
من نمیگویم ملائک بال در بالم شنا کردند
من نمیگویم که قطرههای شمع خونی نبود
من نمیگویم که باز سرما نبود، درد نبود، غم نبود
من نمیگویم که بارانی نبود، ابری نبود، ماهی نبود
من میگویم
من بودم و چرخش حیات و سوزش سوختن و قطرههای خون
در اتاقی که بهجز بلعیدنم کاری نداشت
مرگ میوزد و پردههای اسقاطی را میدَرَد
پیکرربایی میکند و وجودم را میبرد
همچو قاصدکی آزاد در هوای شب
مرا تا لـ*ـب ساحل میبرد
رهایم میکند میان امواج خروشان سخت
نیم وجودم را دریا و نیم دیگرم را مرگ میبرد
نصف و نیمه بر روی تکهای چوب، نیم رفته را میبینم و
نیم دیگرم را آب میبرد
***
چه بگویم ز شمع ساحل خونگشتهی دل؟
چه بگویم ز سرای ویرانگشتهی ذهن؟
ز تو هرچه که بگویم سراب فکر است
زان همه شور و امیدم مزارم گشته
***
بر گور تارم میگذاری سر
آنگاهکه زمان باطل بگذشت و
یادت جانم را ستانده و دیگر نفسی نیست
که بخواهد «وجودم» خطابت کند
یا که لالایی مفتون به گوشَت بخواند
تا جانت را نداوت بخشد
آه که تو آن لحظه متلهفی و
متلهفی دیگر سود ندارد
حال دیگر اشک است که جاری میشود
همان جا که رد بـ*ـو*سهی من
سخت
میسوزد
رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
بانوی تنگلوود | سواد کوهی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
دلنوشته دستانت را به من امانت بده | اهورا تابش کاربر انجمن رمان ۹۸
دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸
دلنوشته شروین دخت هنوز از بهر ط مینویسد | SheRviN DoKhT کاربر انجمن رمان ۹۸
دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
من نمیگویم که شمع آجین حق من نبود من نمیگویم ملائک بال در بالم شنا کردند من نمیگویم که قطرههای شمع خونی نبود من نمیگویم که باز سرما نبود، درد نبود، غم نبود من نمیگویم که بارانی نبود، ابری نبود، ماهی نبود من میگویم من بودم و چرخش حیات و سوزش سوختن و قطرههای خون در اتاقی که بهجز بلعیدنم کاری نداشت