دانلود دلنوشته تراژدی پرواز سقوط
⭐️ دانلود دلنوشته پرواز سقوط
⭐️مقدمه دلنوشته پرواز سقوط:
زندگی چرخهای از تکرارهاست، چرخهای از تناقضها…
چرخهای که به دست بازی سرنوشت برای گروهی شیرین رقم میخورد و برای گروهی تلخ!
چرخهای که پایانش یا به دست خودمان رقم میخورد، یا به دست خدایمان و یا به دست دیگری…
زیبا زیستند، شیرین زندگی کردند؛ اما تلخ به پایان رسیدند.
پَر پروازشان را گشودند و ناخواسته راهی اوج آسمانها شدند.
یکی تحصیل کرده، یکی با خانواده، یکی دانشجو، یکی نوزارد و یکی تازه عروس و داماد…
همگی ناخواسته و به اشتباه پَر پروازشان سوخت و خاکستر شدند.
سرنوشتشان سقوط نبود؛ اما پروازشان با سقوط همراه شد…
⭐️ قسمتهایی از این دلنوشته:
نامش فاطمه بود؛
و مثل فاطمه زیبا بود این دخترک جوان!
اما چه کسی میدانست در هجده سالگی از عمرش چشمهایش را فرو خواهد بست؟!
شاید اگر زنده میبود، مثل من، مثل تو و مثل خیلیهای دیگر برای رسیدن به اهدافش دست و پنجه نرم میکرد…
اما افسوس که آتش زبانه کشید و فاطمه یساوند که دُختی هجده ساله بود را نیز سوزاند و خاکستر کرد!
***
کیانا قاسمی؛
چه نام زیبایی!
و او نیز حق بزرگی از زندگی را داشت که به یک اشتباه این حق را از او گرفتند؛
حق نفس کشیدن و زیستن را از او سلب کردند!
خدا میداند این دُخت نوزده ساله چه رویاهایی داشت و خدا میداند چه رنجی کشید در این پرواز سقوط!
***
ارشیا نیز نوزده سال بیش نداشت؛
ارشیا ارباب بهرامی!
اون نیز سهم بزرگی از زندگی را داشت اما این پسر جوان در مسیر رسیدن به خواستههایش ناکام ماند.
آه، خدای من کاش آن زمان معجزهای میکردی تا همسن وسالهایمان در آتش خاکستر نمیشدند…
***
آزاد زارعی فقط هفده سال داشت؛
در هفده سالگیاش شربت مرگ را تلخ نوشید و تلخ راهی شد!
امان از دل پر سوز و گداز مادر و امان از دل داغ دیدهی پدر.
هجران فرزند را چگونه سر خواهند کرد؟
چگونه؟
⭐️ مطالب پیشنهادی برای دلنوشته پرواز سقوط؛
داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت | هستی بابایی
رمان هیچکسان | sober
رمان سماع کبود | *ELNAZ* و ~Reihaneh Radfar~ کاربران انجمن رمان ۹۸
رمان ابر خون آشام | کیمیا وارثی
⭐️ نظر شما در مورد دانلود دلنوشته پرواز سقوط چیست؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
⭐️برای عضویت در انجمن رمان ۹۸ کلیک کنید.⭐️
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
کانال انجمن ما
زندگی چرخهای از تکرارهاست، چرخهای از تناقضها...
چرخهای که به دست بازی سرنوشت برای گروهی شیرین رقم میخورد و برای گروهی تلخ!
چرخهای که پایانش یا به دست خودمان رقم میخورد، یا به دست خدایمان و یا به دست دیگری...
زیبا زیستند، شیرین زندگی کردند؛ اما تلخ به پایان رسیدند.
پَر پروازشان را گشودند و ناخواسته راهی اوج آسمانها شدند.
یکی تحصیل کرده، یکی با خانواده، یکی دانشجو، یکی نوزارد و یکی تازه عروس و داماد...
همگی ناخواسته و به اشتباه پَر پروازشان سوخت و خاکستر شدند.
سرنوشتشان سقوط نبود؛ اما پروازشان با سقوط همراه شد...
بسیار زیبا
موفق باشی عسلجان
ممنون مهتا جان♡
من خواهر سعید هستم سعید طهماسبی
نیلوفر ابراهیم همسرش بود
آن دو نوعروس و تازه داماد پرواز بودند که دوهفته بعد از برگذاری جشن عروسیشان در هتل شهرزاد شهر لاهیجان، مراسم یادبودشان برگذار شد
دوست دارم یاداوری کنم پدر و مادرانی که فرزندان رشید و نازنینشان را در این جنایت هولناک از دست دادند وقتی یادبودی از مسافرین پرواز در مکانی گذاشته میشه فقط دنبال اسم فرزندان خود میگردند
خوب است کمی مراقبت کنیم از دلهایی که ممکن است بدون دلیل و بی منظور شکسته شود
سلام.
من هم فقط به قصد همدردی با خانوادههای همهی عزیزانی که جان خودشون رو در این حادثه از دست دادن؛ این دلنوشته رو نوشتم.
گرچند نتونستم خیلی زیبا بنویسم اما تنها همین کار از دستم برمیاومد.
خیلی زیبا و پر مفهوم! خسته نباشی عزیزم!