خلاصه کتاب:
این، داستان افرادیست که وارد بازی بد و خطرناکی شدهاند.
شاید ناخواسته، شاید با تصمیم غیرمنطقی؛ اما خطا کردند و وارد بازی اشتباهی شدند.
بازیای که پایانی ندارد؛ مگر آنکه خود بازکنان، آن را به اتمام برسانند با احساس خود.
گاهی باید با احساس تصمیم گرفت؛ چرا که احساس است که تمام بدیها را نابود و خوبیها را به قلب میبخشد.
احساسی که از جنس حربه است؛
حربهی احساس!
- نام کتاب: حربه ی احساس
- ژانر: جنایی-مافیایی، عاشقانه، طنز
- نویسنده: کیمیا وارثی
- صفحات: 233
- 661 روز پيش
- ~Roya~
- 7,436 بازدید
- ۱۶ کامنت
خلاصه کتاب:
بعد از گذراندن دوران تلخ و پرفراز و نشیب زندگیام، کسی را به شیرینی شهد گل یافتم؛ اما غافل از اینکه زندگی و سرنوشت تلختر و بیرحمتر از آنی هستند که به من فرصت دریافت این مزه شیرین را بدهند. به راستی که قاضیای سختگیرتر از سرنوشت ندیدم.
گاهی از خود میپرسم به راستی من مقصر بودم یا گذشتگانم؟
- نام کتاب: آی سونا
- ژانر: عاشقانه، تراژدی
- نویسنده: ساغر هاشمی مقدم
- صفحات: 108
- 666 روز پيش
- ~Roya~
- 2,537 بازدید
- ۶ کامنت
خلاصه کتاب:
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید
و سر زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه ی قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم...داد
آنگونه که تاسر این کوچه صدا رفت
- نام کتاب: نمازم به قضا رفت
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: محمد سلمانی
- 671 روز پيش
- ~Roya~
- 4,578 بازدید
- ۱۲ کامنت
خلاصه کتاب:
قبل از همه چیز من باید یه اعترافی بکنم ... از وقتی که به این بُعد اومدم همه چیز عوض شده ...دنیا
عجیبه ...هیچکس شکل اصلیه خودش نیست ...اون جایی که من بودم خون آشاما به شکل خون آشا م،گرگینه ها به شکل گرگینه ها و همه و همه شکل خودشون بودن ...تضاهر نمیکردن ...هیچوقت یه نفلیم به جادوگر بودن
تضاهر نمیکرد... وقتی که دروغ میگفتن معلوم بود چون طرز برخوردشون قابل تشخیص بود ...ولی اینجا همه ی موجودات در قالبی به نام انسان جا ساز شدن ...پنهان شدن ...طول میبره که بشناسیشو ن!دروغ رو راحت به زبون میارن و ...تضاهر به چیزی میکنن که نیستن ...! سرتونو به درد نمیارم!اسم من جیسون نیلسونه...و اینجام تا داستانمو براتون تعریف کنم ...میدونم ممکنه که مثل داستان های آلن ویک باش ه!ولی بهتون قول میدم که ههیچوقت همچین داستانی نه خوندین و نه شنیدین ... همه چیز از اونجایی شروع شد که من مردم!...
- نام کتاب: جهنم تاریک
- ژانر: فانتزی
- نویسنده: نیما حسنوند
- صفحات: 29
- 676 روز پيش
- ~Roya~
- 2,038 بازدید
- ۱۰ کامنت
خلاصه کتاب:
مرد جوانی به نام افشین که به تازگی همسر خود را از دست داده و مأیوس درگیر اتفاقات زندگی شده که در این بین ممکن است ماجرایی برایش پیش بیاید تا زندگیاش را دستمایه تحول قرار دهد. امّا کدام اتفاق میتواند او را به راه تسکین غمهایش برساند؟ آیا افشین قادر خواهد بود سر و سامانی به اوضاع آشفتهٔ خود بدهد؟
- نام کتاب: آرزویم رویا است
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: سید سعید بیاتی
- صفحات: 57
- 681 روز پيش
- ~Roya~
- 1,882 بازدید
- ۶ کامنت
خلاصه کتاب:
داستان زندگی دختری است که در محل کارش عاشق میشود؛ ولی عشقش ترکش میکند و ضربۀ سنگینی میخورد بطوریکه از کارش استفعا میدهد.
فریبا در یک تصادف حافظهاش را از دست میدهد و تمام خاطراتش را از یاد میبرد. پدر و مادرش در تلاش هستند که او هیچ چیز به یاد نیاورد. ولی کم کم بعضی مسائل را متوجه میشود. در پایان داستان فریبا عشقش را پیدا میکند و به سوی خوشبختی قدم میگذارد.
- نام کتاب: پنجره ای رو به سوی خوشبختی
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: زهرا خدام
- صفحات: 44
- 686 روز پيش
- ~Roya~
- 1,975 بازدید
- ۵ کامنت
خلاصه کتاب:
در تب و تاب سیاهی مشکلات، عشقی رنگین کمانی رقم میخورد و دستخوش تغییراتی هفت رنگ در قرع
مشکلات میشود؛ ولی چه کسی میداند که این عشق خود سیاه چالهای از مشکلات است!
حال زندگی عشاق دستخوش چه تغییراتی میشود؟
چه کسی میداند آخر داستان این عشق ناب چه میشود؟
عشقی که در بین سیاهیست، سیاهیای بیش باقی نمیگذارد.
- نام کتاب: سکوت قلب
- ژانر: اجتماعی، عاشقانه
- نویسنده: *ELNAZ*
- صفحات: 300
- 696 روز پيش
- ~Roya~
- 3,818 بازدید
- ۲۷ کامنت
خلاصه کتاب:
سنا دختریست که دارد فراز نشیب زندگی بعد از طلاقش را میگذارند. او و همسرش عاشق همدیگرند اما امن از لجبازی که باعث این همه دردسر میشود.
- نام کتاب: رکود
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: ~B@H@R~
- صفحات: 110
- 706 روز پيش
- ~Roya~
- 5,255 بازدید
- ۸ کامنت
خلاصه کتاب:
به صفحه شطرنج مقابلم خیره می شوم. سیاه این ور، سفید آن ور. انگشتم را روي سر وزیر می گذارم و لمسش می کنم.
-شطرنج یه بازي دو نفره ست که هر بازیکن، یه گروه مهره به رنگ سفید یا سیاه داره.
سربازها را می چینم.
-در ابتدا که مهره ها چیده شدن، بازیکن سفید حرکت اول رو انجام می ده و بعد بازیکن سیاه و به این ترتیب بازي رو ادامه می دن.
رخ ها را در ستون a و h قرار می دهم.
-هر گروه شونزده تا مهره داره. هشت تا سرباز، دو تا رخ، دو تا اسب، دو تا فیل، یه وزیر و یک شاه!
وزیر را هم سرجایش گذاشتم.
-به مهره هاي سرباز، اسب و فیل، مهره هاي سبک یا کم ارزش و به مهره هاي شاه، وزیر و رخ، مهره هاي سنگین یا با ارزش می گن.
شاه را برمی دارم و مقابل چشمانم می چرخانم.
-کیش؛ وقتیه که مهره حریف با قرار گرفتن در راستاي شاه تو، اونو تهدید می کنه.
چشمکی به شاه سفید می زنم.
-مات؛ وقتیه که شاه کیش میشه و راه فرار نداره!
- نام کتاب: شاه شطرنج
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: پگاه رستمی فرد
- صفحات: 363
- 716 روز پيش
- ~Roya~
- 1,856 بازدید
- ۱۰ کامنت
خلاصه کتاب:
این داستان، ماجرای زنی درد کشیده را روایت میکند که عشق او به پسرعمه خود منجر به ارتکاب
گناهان و جرمهای بسیار شد.
- نام کتاب: بی خداحافظی
- ژانر: تراژدی، عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: baranak94
- صفحات: 112
- 726 روز پيش
- ~Roya~
- 1,433 بازدید
- ۴ کامنت