خلاصه کتاب:
لبخندهایم نقابی است برای دورماندن از هرگونه توجه
توجههایی که گاه تنها برای فریب دادن، شکستن و سوءاستفاده از قلبِ خیلیخیلی کوچکم است
بارها بهخاطر توجههایی که به آن کردهاند، شکسته است
با لـبهایی متبسم بر رویش چنگی کشیدند
با غضبهایی که هیچگاه قابل فراموشی نیست، مورد سرزنش قرارش دادند
بزرگترها تِرمیناتورهای انساننمایی هستند که هر کدام بارها برندهی جایزه اسکار شدهاند
- نام کتاب: صدایت را نشنوم
- ژانر: تراژدی
- نویسنده: ~حنانه حافظی~
- صفحات: 19
- 1096 روز پيش
- ~Roya~
- 1,083 بازدید
- ۱۲ کامنت
خلاصه کتاب:
شده ام مترسکی که عاشق کلاغ ها شدهست...
نمیتوانم باعث پراندن تو باشم ،
نمی شود کاری کنم که سر به این باغ نزنی...
مرا به زودی کشاورز می برد که بسوزاند.
آدم ها هم مثل ما مترسک ها،
وقتی عاشق می شوند به هیچ دردی نمی خورند دیگر.
باید بسوزند...فقط سوختن...
- نام کتاب: شروین دخت از بهر ط مینویسد
- ژانر: تراژدی، عاشقانه
- نویسنده: سناتور
- صفحات: 10
- 1201 روز پيش
- ~Roya~
- 1,712 بازدید
- ۲۸ کامنت
خلاصه کتاب:
دیبا؛ هر کس که بگوید از مرگ نمیهراسد، لاف میزند!
دیبا؛ مرگ، سریال ترسناک نیست که هر جایش را که نخواستی، نگاه نکنی.
مرگ، رمان ترسناک هم نیست که هر جایش را که ترسیدی،
کتاب را ببندی و چند نفس عمیق بکشی و به خودت حالی کنی که داستانی بیش نیست!
مرگ؛ هیچ است دیبا، هیچ!
همین هیچی بودنش است که این گونه خوفناکش میکند.
دیبا؛ با اعجاز کلمه نمیتوان مرگ را توصیف کرد،
مرگ را باید با گوش بشنوی،
با چشم بچشی
و با بینی، بشنوی!
- نام کتاب: فقط دیبا بخواند
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: سناتور
- صفحات: 12
خلاصه کتاب:
سهراب میگفت
«قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب»
به قایق شکسته دستی میکشم
میبینی سهراب! نه قایقی برای رفتن هست، نه نایی در بدن
این کهنه قایق شکسته که جان رفتن ندارد
من میمانم و شب تار
من میمانم و قایق شکستهام که زخم دارد
من میمانم و تلاطم دریایی که مات و تاریک است
- نام کتاب: مات و تاریک
- ژانر: تراژدی
- نویسنده: ronak.a
- صفحات: 16
خلاصه کتاب:
میتوانستم فراموشت کنم، امّا نشد!
زندگی یعنی همین؛ جبری به نامِ اختیار...
جایی خوانده بودم دلشکسته به استخوان شکسته میماند.
به نظرم از آن جملههایی است که باید با طلا نوشت!
از بیرون همه چیز رو به راه است اما از داخل...
دم به دم، درد!
و من مینویسم از دردی که آتش به جانم کشیده!
این روزها زور قلبم فقط به قلم میرسد و بس
و امان از افکاری که واژهای برایشان نباشد...
- نام کتاب: جبری به نام اختیار
- ژانر: عاشقانه، تراژدی
- نویسنده: anita.a
- صفحات: 12
- 1231 روز پيش
- ~Roya~
- 972 بازدید
- ۹ کامنت
خلاصه کتاب:
برای خودش مینویسد.
برای خودش میخواند و حتی برای خودش زندگی میکند.
اما این تکرارها عجیب میتواند به دل بنشیند!
- نام کتاب: حس من
- ژانر: تراژدی، عاشقانه
- نویسنده: سامیار زاهد
- صفحات: 20
- 1233 روز پيش
- ~Roya~
- 684 بازدید
- ۶ کامنت
خلاصه کتاب:
«زیباترین معجزه هستی؛ بودی که وسوسهام کردی..
معجزه بهشتی بودی که عاشق پیشهام کردی!»
معجزه عشق تو مرا آشفته و حیران کرد؛ اما نفهمیدم که حوا هم گول سرخی سیب را خورد و عاشق شد!
عشق تو همچنون شمشیری براق اما زهرآلود بود که اندکاندک در وجودم فرو رفت!
نفمهمیدم؛ اما تو خوب میدانستی که این عشق بیمار است!
عشق بیماری که خنده را از لبانم زدوده است..
روح سرکشم را بیتاب و بیقرار کرده است!
جسم نحیفم را ضعیف کرده است
و کلام را بر من حرام کرده است..
تضاد این روزهای زندگیام عشق بیماری شده است که گریبان را بر من تنگ کرده است و هر لحظه مرا در سیاهی مطلق فرو میبرد!
اما درمان چیست؟!
درمان این عشق بیمار چیست؟! نکند درمانش همانند گنجی در قلعهای دفن شده زیر آب اقیانوسها است که برای کشفش باید خطر را در آ*غو*ش بگیری که شاید موفق شوی و شاید شکار تاریکی اعماق آن شد.
- نام کتاب: عشق تو بیماره
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: ASaLi_Nh8ay
- صفحات: 15
- 1239 روز پيش
- ~Roya~
- 721 بازدید
- ۴ کامنت
خلاصه کتاب:
سلام سردارِ آسمانی.
سلام مجاهد راه حق و خدا.
سلام اسطورهی کودکیهایم.
سلام قهرمان کودکان مظلوم و بیگنـ*ـاه.
چهل روز از نبود وجودت در هستی بیکران میگذرد؛ چهل روز میگذرد که سردار بیباک ایرانمان را به دستان خاک سپردهایم.
سردار، چه عاشقانه پرِ پرواز را به سوی عرش الهی گشودی و چه عاشقانه راهی خانهی ابدیات شدی!
چه مظلومانه تو را پرپر کردند و چه راحت تو را زیر علامتهای سؤال قرار دادند.
چه راحت وجودت را انکار کردند و تو را کوچک شمردند.
چه کردی با دلهای بیقرارمان، سردار؟
تو بودی که عشقت در وجود تکتک آدمها نفوذ کرده است و به عشق تو آمادهاند تا جان فدا کنند؟
با دلهایمان چه کردی که جان را فدای راهت میکنیم تا اهدافت را به ثمر برسانیم و سخت انتقامت را از دشمنان بگیریم؟
سردار دلها، خونت حقیقتی تلخ را برایمان آشکار کرد که در بیان و توصیفش عاجز هستیم.
- نام کتاب: سردار دلها
- ژانر: عاشقانه، ترسناک
- نویسنده: ASaLi_Nh8ay
- صفحات: 10
- 1241 روز پيش
- ~Roya~
- 670 بازدید
- ۵ کامنت
- 30 اردیبهشت 1400
- 20:20
- دانلود رمان, دانلود رمان اجتماعی, دانلود رمان تراژدی, دانلود رمان طنز, دانلود رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, دانلود رمان مافیایی, دانلود رمان مذهبی, دانلود رمان همخونه ای, دانلود کتاب, دانلود کتاب جدید, دل نوشته, ژانر عاشقانه, کتاب
خلاصه کتاب:
آتش عشقی که بی مهابا، قلب مادرشان را نشانه گرفته؛
یکی لبریز از خشم و انتقام، دیگری تنها مشتش را میفشارد، از درون فرو میریزد و دعوت به آرامش میکند. قلبهایشان به هم گره خورده؛
ولی خاکسترهای این عشق سوزان، جان دیگری را بازیچه قراره داده، تا فاجعهای دیگر رقم بزند؛
اما این بار او تسلیم نمیشود!
- نام کتاب: خاکستر شعله ور
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: M£R
- صفحات: 127
- 1243 روز پيش
- ~Roya~
- 3,983 بازدید
- ۱۱ کامنت
خلاصه کتاب:
زندگی چرخهای از تکرارهاست، چرخهای از تناقضها...
چرخهای که به دست بازی سرنوشت برای گروهی شیرین رقم میخورد و برای گروهی تلخ!
چرخهای که پایانش یا به دست خودمان رقم میخورد، یا به دست خدایمان و یا به دست دیگری...
زیبا زیستند، شیرین زندگی کردند؛ اما تلخ به پایان رسیدند.
پَر پروازشان را گشودند و ناخواسته راهی اوج آسمانها شدند.
یکی تحصیل کرده، یکی با خانواده، یکی دانشجو، یکی نوزارد و یکی تازه عروس و داماد...
همگی ناخواسته و به اشتباه پَر پروازشان سوخت و خاکستر شدند.
سرنوشتشان سقوط نبود؛ اما پروازشان با سقوط همراه شد...
- نام کتاب: پرواز سقوط
- ژانر: تراژدی
- نویسنده: ASaLi_Nh8ay
- 1245 روز پيش
- ~Roya~
- 789 بازدید
- ۵ کامنت