خلاصه کتاب:
به دستهایش نگاه کرد، خالی بود. به پشت سر خیره شد، پلها شکسته بود. روشنایی مقابل به سلولهایش فراخوان حضور میداد؛ اما هنوز به هویتش شک داشت. با دستهای پر از هیچ و پاهای گرهخورده به ریسمان پوسیدهی خاطرات، کورسوهای امید را پی گرفت، بلکه از تاریکی مطلقی که خودش را در آن حبس کرده بود، نجات یابد.
- نام کتاب: به فاصله یک رویا
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: Amerətāt
- صفحات: 197
- 8 روز پيش
- YeGaNeH
- 29 بازدید
- ۰ کامنت
خلاصه کتاب:
تنها یک تصمیمی که وابسته به نظر دیگران بود، باعث شد مسیر زندگیاش تغییر کند. تصمیمی که برخلاف آنچه تصور میکرد، سرانجام دیگری برایش رقم زد. سرانجامی که باعث شد عقلش کیش و مات شود و صدای فریاد قلب شکستهاش، گوش آسمان را کَر کند.
- نام کتاب: په ژاره
- ژانر: اجتماعی، عاشقانه، تراژدی
- نویسنده: میم. ز
- صفحات: 201
- 50 روز پيش
- YeGaNeH
- 111 بازدید
- ۱ کامنت
خلاصه کتاب:
زخم میزنی و نمیدانی ثبات جهانت لبخند کودکانهی من است. به بندم میکشی و خودت از نفسکشیدن میایستی. وجودت را از چشمان عصیانگرم دریغ میکنی؛ اما نمیدانی این تو بودی که از آغاز دیدارمان آتش به مخمل این جان لطیف زدی.
نگاهت را دریغ، خندههایت را پنهان، دوریات را مجاز و من عاجز از ترس تو و اطرافیانم؛ همان اطرافیانی که پیوند یک خانواده را گسستند. من مادرم نیستم، من افرا هستم. من موهایم رد جادو دارد، خامت میکنم، خواهی دید.
- نام کتاب: بوژنه
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: مهلا باقری
- صفحات: 168
- 57 روز پيش
- YeGaNeH
- 125 بازدید
- ۱ کامنت
خلاصه کتاب:
او خواهان آزادیست؛ آزادی در خندیدن، دویدن، زیر لـ*ـب آهنگ خواندن و حتی لباس روشن پوشیدن! او حبس شده در افکار پوسیده مردمیست که بلند خندیدن را جرم میداند. چارهای جز به بهدست آوردن آزادی ندارد و با عجز به هر ریسمانی چنگ میزند و سرانجام همان ریسمان او را به دار میآویزد!
- نام کتاب: ژیکان
- ژانر: عاشقانه، تراژدی، اجتماعی
- نویسنده: میم.ز
- صفحات: 310
- 72 روز پيش
- Essence
- 151 بازدید
- ۱ کامنت
خلاصه کتاب:
سیاهی، سیاهی و سیاهی، اطرافش را پوشانده بود. هیچکس او را دوست نداشت و خوب میدانست او هم انتظاری از آنان ندارد. هدفهایش، عظیمتر از چیزی بود که در عمق وجودش میاندیشید و آگاه بود یک روز شاهزاده سوار بر اسب سفیدش، به دنبالش میآید و رویایش را در واقعیت میسازد؛ اما رفتهرفته، قاب خیال از ذهنش پر کشید و آنگاه بود که فهمید خودش باید قدم بردارد.
- نام کتاب: بدون شاهزاده
- ژانر: اجتماعی
- نویسنده: Afsa
- صفحات: 475
- 75 روز پيش
- Essence
- 221 بازدید
- ۳ کامنت
خلاصه کتاب:
سوگند برای آرام کردن قلب و تنبیه عقل خود که ناخواسته در منجلابی فرو میرود و رهایی از آن، راه بسی دشواری است؛ گره زندگیاش را با گرهای بزرگتر کور میکند! این گرهها در خود میپیچند، بزرگ و بزرگتر میشوند؛ اما سوگند، دست نیاز به سوی کسی دراز نمیکند و یک تنه جلو میرود، تا جایی که متوجه میشود که همیشه هم تسلیم نشدن در برابر شکست قابل قبول نیست؛ گاهی برای ایستادن، باید خم شد!
- نام کتاب: تباهی جوانی
- ژانر: تراژدی، اجتماعی
- نویسنده: متین
- صفحات: 140
- 78 روز پيش
- Essence
- 128 بازدید
- ۳ کامنت
خلاصه کتاب:
در تب و تاب سیاهی مشکلات، عشقی رنگین کمانی رقم میخورد و دستخوش تغییراتی هفت رنگ در قرع
مشکلات میشود؛ ولی چه کسی میداند که این عشق خود سیاه چالهای از مشکلات است!
حال زندگی عشاق دستخوش چه تغییراتی میشود؟
چه کسی میداند آخر داستان این عشق ناب چه میشود؟
عشقی که در بین سیاهیست، سیاهیای بیش باقی نمیگذارد.
- نام کتاب: سکوت قلب
- ژانر: اجتماعی، عاشقانه
- نویسنده: *ELNAZ*
- صفحات: 300
- 1065 روز پيش
- ~Roya~
- 5,414 بازدید
- ۳۲ کامنت
خلاصه کتاب:
سنا دختریست که دارد فراز نشیب زندگی بعد از طلاقش را میگذارند. او و همسرش عاشق همدیگرند اما امن از لجبازی که باعث این همه دردسر میشود.
- نام کتاب: رکود
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: ~B@H@R~
- صفحات: 110
- 1075 روز پيش
- ~Roya~
- 8,535 بازدید
- ۱۱ کامنت
خلاصه کتاب:
به صفحه شطرنج مقابلم خیره می شوم. سیاه این ور، سفید آن ور. انگشتم را روي سر وزیر می گذارم و لمسش می کنم.
-شطرنج یه بازي دو نفره ست که هر بازیکن، یه گروه مهره به رنگ سفید یا سیاه داره.
سربازها را می چینم.
-در ابتدا که مهره ها چیده شدن، بازیکن سفید حرکت اول رو انجام می ده و بعد بازیکن سیاه و به این ترتیب بازي رو ادامه می دن.
رخ ها را در ستون a و h قرار می دهم.
-هر گروه شونزده تا مهره داره. هشت تا سرباز، دو تا رخ، دو تا اسب، دو تا فیل، یه وزیر و یک شاه!
وزیر را هم سرجایش گذاشتم.
-به مهره هاي سرباز، اسب و فیل، مهره هاي سبک یا کم ارزش و به مهره هاي شاه، وزیر و رخ، مهره هاي سنگین یا با ارزش می گن.
شاه را برمی دارم و مقابل چشمانم می چرخانم.
-کیش؛ وقتیه که مهره حریف با قرار گرفتن در راستاي شاه تو، اونو تهدید می کنه.
چشمکی به شاه سفید می زنم.
-مات؛ وقتیه که شاه کیش میشه و راه فرار نداره!
- نام کتاب: شاه شطرنج
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: پگاه رستمی فرد
- صفحات: 363
- 1085 روز پيش
- ~Roya~
- 3,263 بازدید
- ۱۳ کامنت
خلاصه کتاب:
این داستان، داستان زندگی دختری است که در اوج زنانگی، هنوز رؤیاهای دخترانهاش را در سر دارد.
دختری که در هنگام عبور قایق رؤیاهایش از امواج خروشان، در یک زندگیِ پرتلاطم در ترس و تردید است؛
چرا که در دوراهی مسئولیتهای سنگینش و رؤیاهایی که هنوز در سرش ماندهاند، انتخاب امری بسیار دشوار است.
درنهایت او با انتخاب بهظاهر درستش، دیگری را قربانی میکند.
شاید انتخاب او در اولین نظر درست بود؛ ولی دریای خروشان زندگیاش،
با این انتخاب به آرامش و عشقی که برای زندگیاش در نظر داشت، پایان میدهد؛
پایانی که هیچ کس نمیتواند پیشبینی کند چه در انتظار دارد و
هیچ کس نمیتواند بگوید در پس یک پایان، در زندگیِ وی چه خواهد شد.
- نام کتاب: در پس یک پایان
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: روشنک.آ
- صفحات: 876
- 1196 روز پيش
- ~Roya~
- 8,604 بازدید
- ۲۶ کامنت