خلاصه کتاب:
اتفاقات ترسناک، غیرقابل باور و عجیبی درحال شکل گیری است؛ اتفاقاتی که هیچ منطقی پشت سرشان نیست. حقایق پشت پرده که دست یاری به سمت او دراز کردهاند. و اینک خانهای متروکه، تسخیر شده است. معمای ترسناکی که بند به بند وجودشان را به بازی گرفته و ناخواسته وارد مسیری فرا طبیعی میشوند و در این سیاهی اتفاقات، به دنبال کورسویی نور میگردند، به امید نجات و رهایی!
- نام کتاب: خانه متروکه
- ژانر: ترسناک
- نویسنده: علیرضا حاجی پور
- صفحات: 117
- 72 روز پيش
- Essence
- 154 بازدید
- ۰ کامنت
خلاصه کتاب:
روزی روزگاری منی بودم که
فقط خدایش را داشت و دیگر هیچ... .
- نام کتاب: سخنان قلبم
- ژانر: عاشقانه، تراژدی
- نویسنده: محدثه وفایی
- صفحات: 17
- 74 روز پيش
- Essence
- 85 بازدید
- ۰ کامنت
خلاصه کتاب:
چند سالی میگذرد و همچنان در خاطرم پررنگ، بالاخره رسیده بود. با شوق به استقبالش میرفتم؛ اما از من رو گرفته بود.
نمیگذاشت که چشمانش را ببینم؛ جوابم را نمیداد! گناهی مرتکب شده بودم که اینگونه سرد شده نگاهم میکرد؟
سرم را به زیر انداختم؛ خونهای زیر پایم را نگاه میکردم. ناباور نگاهم را بالا کشاندم.
چشمهایش غزلی را زمزمه میکردند... .
- نام کتاب: روجیار
- ژانر: عاشقانه، تراژدی، اجتماعی
- نویسنده: پولاریس
- صفحات: 401
- 75 روز پيش
- Essence
- 152 بازدید
- ۴ کامنت
خلاصه کتاب:
سیاهی، سیاهی و سیاهی، اطرافش را پوشانده بود. هیچکس او را دوست نداشت و خوب میدانست او هم انتظاری از آنان ندارد. هدفهایش، عظیمتر از چیزی بود که در عمق وجودش میاندیشید و آگاه بود یک روز شاهزاده سوار بر اسب سفیدش، به دنبالش میآید و رویایش را در واقعیت میسازد؛ اما رفتهرفته، قاب خیال از ذهنش پر کشید و آنگاه بود که فهمید خودش باید قدم بردارد.
- نام کتاب: بدون شاهزاده
- ژانر: اجتماعی
- نویسنده: Afsa
- صفحات: 475
- 76 روز پيش
- Essence
- 223 بازدید
- ۳ کامنت
خلاصه کتاب:
شیطان جاودان، در سکوت ترسناکش عالم را نگریست؛ او ایدهای داشت!
عالم هستی را نابود سازد و کیهان را بر پایهی پندار پلید خودش بسازد.
در میان دریایی از ناامیدی، شش قهرمان قیام کردند تا آخرین باریکهی نور امید در دل جهان باشد!
- نام کتاب: آخرین طلوع
- ژانر: عاشقانه، فانتزی، معمایی
- نویسنده: علی آبانی
- صفحات: 140
- 78 روز پيش
- Essence
- 120 بازدید
- ۳ کامنت
خلاصه کتاب:
سوگند برای آرام کردن قلب و تنبیه عقل خود که ناخواسته در منجلابی فرو میرود و رهایی از آن، راه بسی دشواری است؛ گره زندگیاش را با گرهای بزرگتر کور میکند! این گرهها در خود میپیچند، بزرگ و بزرگتر میشوند؛ اما سوگند، دست نیاز به سوی کسی دراز نمیکند و یک تنه جلو میرود، تا جایی که متوجه میشود که همیشه هم تسلیم نشدن در برابر شکست قابل قبول نیست؛ گاهی برای ایستادن، باید خم شد!
- نام کتاب: تباهی جوانی
- ژانر: تراژدی، اجتماعی
- نویسنده: متین
- صفحات: 140
- 79 روز پيش
- Essence
- 131 بازدید
- ۳ کامنت
خلاصه کتاب:
داستان، ماجرای تاریکی و روشنایی است! اهریمنی که باعث میشود جنگجویانی با قدرتهای ناهمسان در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا بتوانند کهکشان را در هالهای از امنیت نگه دارند. اهریمنی که رازهای شیاطینیاش نمیتواند مانع قهرمانانی شود که عهد کردهاند پردهی این نمایش را کنار بزنند و سکانس آخر را اکران کنند!
- نام کتاب: رمان واریورس
- ژانر: عاشقانه، فانتزی
- نویسنده: محدثه فارسی، ترنم ذکاوت
- صفحات: 545
- 80 روز پيش
- Essence
- 239 بازدید
- ۵ کامنت
خلاصه کتاب:
این، داستان افرادیست که وارد بازی بد و خطرناکی شدهاند.
شاید ناخواسته، شاید با تصمیم غیرمنطقی؛ اما خطا کردند و وارد بازی اشتباهی شدند.
بازیای که پایانی ندارد؛ مگر آنکه خود بازکنان، آن را به اتمام برسانند با احساس خود.
گاهی باید با احساس تصمیم گرفت؛ چرا که احساس است که تمام بدیها را نابود و خوبیها را به قلب میبخشد.
احساسی که از جنس حربه است؛
حربهی احساس!
- نام کتاب: حربه ی احساس
- ژانر: جنایی-مافیایی، عاشقانه، طنز
- نویسنده: کیمیا وارثی
- صفحات: 233
- 1031 روز پيش
- ~Roya~
- 9,702 بازدید
- ۲۱ کامنت
خلاصه کتاب:
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید
و سر زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه ی قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم...داد
آنگونه که تاسر این کوچه صدا رفت
- نام کتاب: نمازم به قضا رفت
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: محمد سلمانی
- 1041 روز پيش
- ~Roya~
- 6,396 بازدید
- ۱۷ کامنت
خلاصه کتاب:
قبل از همه چیز من باید یه اعترافی بکنم ... از وقتی که به این بُعد اومدم همه چیز عوض شده ...دنیا
عجیبه ...هیچکس شکل اصلیه خودش نیست ...اون جایی که من بودم خون آشاما به شکل خون آشا م،گرگینه ها به شکل گرگینه ها و همه و همه شکل خودشون بودن ...تضاهر نمیکردن ...هیچوقت یه نفلیم به جادوگر بودن
تضاهر نمیکرد... وقتی که دروغ میگفتن معلوم بود چون طرز برخوردشون قابل تشخیص بود ...ولی اینجا همه ی موجودات در قالبی به نام انسان جا ساز شدن ...پنهان شدن ...طول میبره که بشناسیشو ن!دروغ رو راحت به زبون میارن و ...تضاهر به چیزی میکنن که نیستن ...! سرتونو به درد نمیارم!اسم من جیسون نیلسونه...و اینجام تا داستانمو براتون تعریف کنم ...میدونم ممکنه که مثل داستان های آلن ویک باش ه!ولی بهتون قول میدم که ههیچوقت همچین داستانی نه خوندین و نه شنیدین ... همه چیز از اونجایی شروع شد که من مردم!...
- نام کتاب: جهنم تاریک
- ژانر: فانتزی
- نویسنده: نیما حسنوند
- صفحات: 29
- 1046 روز پيش
- ~Roya~
- 3,116 بازدید
- ۱۵ کامنت