آتش انتقام در وجود انسانی که مدتهاست احساساتش خاموش است؛ روشن میباشد! انتقام از عشق نشات میگیرد و عشق از نفرت، و او این چرخهی احساس را طی کرده است. عشق بود؛ اما نفرت شد! نفرت شد و آتش انتقام وجود و احساسش را در بر گرفت و سوزاند.حال این نطفهی آتش انتقام است! نطفهای که این آتش را شعلهورتر میکند و انسان را برای گرفتن انتقام کورتر و سپس، این آتش خشم، نطفهی انتقام است که جهان تمام آنها را به آتش میکشد!
همیشه در تنگنای یک خاموشی مطلق، روشنایی عمیقی نیز وجود دارد؛ اما گاهی داشتنِ این روشنایی زیبا، تاوان هم دارد. همانطور که یک چیز خوب، بدی هم دارد!جنگ تمام شده است؛ ولی همچنان دشمنان باقی ماندهاند. خونها ریخته شدهاند؛ ولی هنوز هم خونها برای ریختهشدن فراوانند و زندگی برای یک روح مرده، باز هم میتواند معنای زندگی داشته باشد!و اما اینبار و در این داستان، شیطان دیگر کیست؟ شیطانِ اهریمن و هیولای خونخوار، کیست؟
صندوقچهی قدیمی مادربزرگ همیشه مشغله فکریاش بوده؛ صندوقچهای که هیچگاه اجازهی دیدن محتویات آن را نداشت.
اما این صندوقچه با مرگ ناگهانی مادربزرگش و شوکی که به خانوادهاش وارد میشود، حال به دست او افتاده و با دیدن محتویات آن، چیزی که هیچگاه تصورش را هم نمیکرد، با تشویش و نگرانی راهی یزد میشود؛ به امید اینکه بتواند حقایق را آشکار کند.
از یک آشوب شروع شد، آشوبی که زندگی همهی ما را به یک ویرانه بدل کرد. آشوبی که از یک گذشتهی پنهان سرچشمه گرفته بود.گذشتهای که همانند ریشههای زهرآلود، به سرنوشتمان رسوخ کرد و زهر خود را به هر نحوی به همهی ما چشاند، اما در این میان شیرینترین اتفاق زندگیمان رقم خورد؛ اتفاقی به شیرینی یک عشق... .
خودم را میان ظلمات ابدی گم کردهام. نمیدانم کجا هستم و یا کِی اینجا آمدهام، فقط میدانم از آغاز این ماجرا دارم فرار میکنم، فرار از طلسمی که دنبالم نیست؛ چون زنجیرهایش از گردنم آویزان است، من همراهم
میبردمش. دلیل فرارم را همراهم میآورم . من چشمانم را به خون آغشته کردهام و اکنون وقت زجرکشیدنم است.
سیارهای گرد که در مرکزش حرارتی سرخ برافراشته بود. در افسانهها میگویند حرارتش غیرقابلِ کنترل بود و وسعتش وصفناپذیر! میگویند اهالی سیاره برای کم کردن این حرارت افولناپذیر، دست به دامان اهورای بزرگ شدند و او تنها یک راه پیشنهاد داد. خارج کردن حرارت با مادهای ناشناخته و مرموز. در افسانه آمده است این کار بسیار خطرناک بود و خارج از خطرات موجود، این ماده در اذهان عمومی هنوز ناشناخته و مقهور بود؛ طوری که در سنن قدیمی اهالی از این ماده دوری میکردند و آن را منحوس و مایهی بدیمنی میدانستند و گاه برای دورکردن بلایا، با سوزاندن این ماده از اهورای بزرگ طلب بخشش میکردند. اما اهورای بزرگ، خارج از سنن، کاری خواسته بود و آن آغشته کردن دستهای بزرگان به این ماده بود. اهالی برای بررسی وسعت این مشکل به نزد بزرگان سیاره رفتند. آنجا مردی بود به نام رکابد؛ وی مردی مؤمن و اهل عبادت بود و روزی نبود که نزد اهورا به ستایش برنخاسته باشد. رکابد در نزد اهالی به بالاترین درجه اعتماد رسیده بود و وقتی رکابد حرف میزد، اهالی سند را امضاشده مهر میکردند و آن روز رکابد گفت :
- فردا بالای کوه میرویم و آن را آزاد میکنیم،. این ماده تنها راه نجات ماست . و آن ماده نامی نداشت جز
«سیتا»!
این رمان داستان زندگی یه پسر به اسم بهـــراد هست
که بعد از مدتی متوجه حضور نیروهای منفی در اطرافش میشه(که ممکنه شیطانی باشن).
بعد از مدتی به پیشنهاد اطرافیانش به یه نفر که مشهوره با جن ها در ارتباطه مراجعه می کنه
و متوجه میشه گروهی از جن های یهودی در صدد آسیب رسوندن به اون هستن و ...
خانوادهی رمان ۹۸، با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
سایت رمان 98 همواره بروز ترین رمانهای نویسندگان را در اختیار اقشار مختلف جامعه میدهد تا به دلیل علاقه افراد به تکنولوژی امکان خواندن کتابهای متنوع را برای همه سنین راحتتر کند و سرانهی مطالعه جامعه رارونق بخشد.
هم چنین بخش انجمن سایت با هدف کمک و حمایت به افرادخوش ذوق و با استعداد ایجاد گشته تا ضمن نشر آثار در بهبود قلم عزیزان نیز سهمی داشته باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ۹۸ | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.