خلاصه کتاب:
میخواهم پردهای ز سـ*ـینهام بگشایم.
قلم بر دل میگذارم تا ریتمش در جورچین ذهنت نمایان کند.
میدانی؛ من از آن سوگولی که تو را وارهاند به سمت خود هراس دارم.
آن شبی که غرش باد میوزید را به یاد داری؟!
خوف تو مرا پریشانحال خود کرد. ذهنم را مقصد تو قرار دادم تا نسیمِ فرح، روحت را نوازش دهد.
ریگی در کفش خود نداشته، صادقه در دلم، عاشقانه زمزمهی توست.
فرسنگها از هم فاصله داریم. گاه تجسم حضورت، عطر شیرینی از خاطرهها را در من زنده کرده و کشالهوار سوی تو پر میکشم.
الهامبخش روح و روانی
دل را به هر سو میکشانی
چو دُر گرانبهایی، خاطر نشان
مهرجانی مهرجانان، مهرجان.
- نام کتاب: نبشه ی روح
- ژانر: عاشقانه، تراژدی
- نویسنده: ♪ozan و ✿Saghár
- صفحات: 18
- 61 روز پيش
- YeGaNeH
- 85 بازدید
- ۲ کامنت
خلاصه کتاب:
تنها یک تصمیمی که وابسته به نظر دیگران بود، باعث شد مسیر زندگیاش تغییر کند. تصمیمی که برخلاف آنچه تصور میکرد، سرانجام دیگری برایش رقم زد. سرانجامی که باعث شد عقلش کیش و مات شود و صدای فریاد قلب شکستهاش، گوش آسمان را کَر کند.
- نام کتاب: په ژاره
- ژانر: اجتماعی، عاشقانه، تراژدی
- نویسنده: میم. ز
- صفحات: 201
- 64 روز پيش
- YeGaNeH
- 112 بازدید
- ۱ کامنت
خلاصه کتاب:
فکر میکردم که میتوانم تا ابد با کوله رنگورورفتهام قدم بزنم و به هیچ چیز فکر نکنم
از شعر و شاعری و عشق و عاشقی گریزان بودم
ولی هنگامی که نسیم تو از شرق وزیدن گرفت، نفهمیدم چگونه راهم را سوی تو کج کردم!
- نام کتاب: سفری به مقصد تو
- ژانر: عاشقانه، تراژدی
- نویسنده: Afsa
- صفحات: 21
- 1074 روز پيش
- ~Roya~
- 2,232 بازدید
- ۱۵ کامنت
خلاصه کتاب:
میتوانستم فراموشت کنم، امّا نشد!
زندگی یعنی همین؛ جبری به نامِ اختیار...
جایی خوانده بودم دلشکسته به استخوان شکسته میماند.
به نظرم از آن جملههایی است که باید با طلا نوشت!
از بیرون همه چیز رو به راه است اما از داخل...
دم به دم، درد!
و من مینویسم از دردی که آتش به جانم کشیده!
این روزها زور قلبم فقط به قلم میرسد و بس
و امان از افکاری که واژهای برایشان نباشد...
- نام کتاب: جبری به نام اختیار
- ژانر: عاشقانه، تراژدی
- نویسنده: anita.a
- صفحات: 12
- 1238 روز پيش
- ~Roya~
- 972 بازدید
- ۹ کامنت
خلاصه کتاب:
سلام سردارِ آسمانی.
سلام مجاهد راه حق و خدا.
سلام اسطورهی کودکیهایم.
سلام قهرمان کودکان مظلوم و بیگنـ*ـاه.
چهل روز از نبود وجودت در هستی بیکران میگذرد؛ چهل روز میگذرد که سردار بیباک ایرانمان را به دستان خاک سپردهایم.
سردار، چه عاشقانه پرِ پرواز را به سوی عرش الهی گشودی و چه عاشقانه راهی خانهی ابدیات شدی!
چه مظلومانه تو را پرپر کردند و چه راحت تو را زیر علامتهای سؤال قرار دادند.
چه راحت وجودت را انکار کردند و تو را کوچک شمردند.
چه کردی با دلهای بیقرارمان، سردار؟
تو بودی که عشقت در وجود تکتک آدمها نفوذ کرده است و به عشق تو آمادهاند تا جان فدا کنند؟
با دلهایمان چه کردی که جان را فدای راهت میکنیم تا اهدافت را به ثمر برسانیم و سخت انتقامت را از دشمنان بگیریم؟
سردار دلها، خونت حقیقتی تلخ را برایمان آشکار کرد که در بیان و توصیفش عاجز هستیم.
- نام کتاب: سردار دلها
- ژانر: عاشقانه، ترسناک
- نویسنده: ASaLi_Nh8ay
- صفحات: 10
- 1248 روز پيش
- ~Roya~
- 670 بازدید
- ۵ کامنت
- 30 اردیبهشت 1400
- 20:20
- دانلود رمان, دانلود رمان اجتماعی, دانلود رمان تراژدی, دانلود رمان طنز, دانلود رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, دانلود رمان مافیایی, دانلود رمان مذهبی, دانلود رمان همخونه ای, دانلود کتاب, دانلود کتاب جدید, دل نوشته, ژانر عاشقانه, کتاب
خلاصه کتاب:
آتش عشقی که بی مهابا، قلب مادرشان را نشانه گرفته؛
یکی لبریز از خشم و انتقام، دیگری تنها مشتش را میفشارد، از درون فرو میریزد و دعوت به آرامش میکند. قلبهایشان به هم گره خورده؛
ولی خاکسترهای این عشق سوزان، جان دیگری را بازیچه قراره داده، تا فاجعهای دیگر رقم بزند؛
اما این بار او تسلیم نمیشود!
- نام کتاب: خاکستر شعله ور
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: M£R
- صفحات: 127
- 1250 روز پيش
- ~Roya~
- 3,983 بازدید
- ۱۱ کامنت