دانلود رمان عاشقانه من به برلین نمیروم
⭐️ دانلود رمان من به برلین نمیروم
⭐️خلاصه رمان من به برلین نمیروم:
روزها از پس هم گذشته و اینک الیسیما، دیگر آن نوجوان درماندهی شانزدهساله نیست؛ لیکن او را روزگار و حماقت خودش، عوض کرده است. او تازه دارد معنی «مجازات زنبودنش» را میفهمد. هفتسال از مرگ سام میگذرد و او در بالین خانوادهی طاهری تاب آورده است؛ خانوادهای که از یک نقطهی کوچک به همهی زندگیاش تبدیل شدند. همهچیز آرام به نظر میرسد؛ اما اصل ماجرا چیز دیگری است. در این میان، بازگشت دماوند به هیاهوی این آشفتهبازار، دامن میزند و…
⭐️مقدمه رمان من به برلین نمیروم:
شب بود و
شمع بود و
من بودم و
غم!
شب رفت و
شمع سوخت و
من ماندم و
غم!
***
⭐️ قسمتهایی از این رمان:
کسی من را با مهر صدا میزند و بیوقفه میگوید:
– الیسیما…عزیزم؟… چت شد؟الیسیما…
طرف مقابل برایم مهم نیست، مهم این است بعد از تکرار آن خاطرهی لعنتی، بر دردم مرهم است. دستهای سرد را روی پیشانی و صورتم حس میکنم. با دیدن برق گردنبند استیل مخم به کار میافتد؛ گردنبند استیل، استیل…دماوند!
خودم را کنار میکشم. به صورت نگرانش نگاه میکنم و قلبم مچاله میشود. این همه نگرانی چه مفهومی دارد؟ لعنتی او دارد من را فریب میدهد؟ دماوند کیست و چه میکند؟
– خوبی؟ چرا داری گریه میکنی؟ جاییت درد میکنه؟ الیسیما با توام!
فقط یک جمله:
– اینجا چیکار میکنی؟
به سمتم میآید که عقب میکشم. به روی خودش نمیآورد و میگوید:
– الآن این مهم نیس…مهم تویی. حالت خوبه؟ مزاحمت شده بودن؟
بلند میشوم که بازویم را میگیرد و با کمی عصبانیت میگوید:
– کجا؟ دارم باهات حرف میزنم.
– ولم کن. میخوام برم.
بلند فریاد میکشد:
– کدوم گورستونی میخوای بری؟
با فریادش، از فکر فرزان و انتقام ناکامم و ترس چند لحظه پیشم بیرون میآیم؛ با اینکه هنوز قلبم بیامان میکوبد، میگویم:
– به تو چه ربطی داره؟
اخمش غلیظ میشود:
– الآن؟ ساعت هشت شبه. تنهایی میخوای بری کجا؟ ها؟ که دوباره یکی مزاحمت شه؟ میدونی اگه من الآن نرسیده بودم چی میشد؟
جیغ میکشم:
– سر من منت نذار!
سری به نشانهی افسوس تکان میدهد و با حرص میگوید:
– چهقدر بچهای! از هر حرف من هزار تا منظور برداشت میکنی الا اونی که منظورمه. گفتم میرسونمت یعنی میرسونمت.
و بازویم را میکشد و من را در دویست و شش آلبالوییرنگی میاندازد. میخواهم پیاده شوم که سوار میشود و در را قفل میکند. شاید میتوانستم به راحتی خارج شوم؛ اما انگار خودم هم از خیابان خلوت ترس داشتم؛ اما این ترس مانع نمیشود که خشمم را بر سر او خالی نکنم:
– تو حق نداری به من دستور بدی!
میغرد:
– دستـور؟ روانی اگه من دیر می رسیدم که تا الآن معلوم نبود تو کدوم جهنمدرهای بودی! چرا نمیفهمی الیسیما؟
– دقیقا چی رو بفهمم؟ هـا؟
بیتوجه به حرفم، چشمهایش را میبندد و نفس کلافهاش را بیرون میدهد. چند ثانیه به فرمان خیره میشود و بعد میگوید:
– میری خونهی طاهری؟
جیغ میکشم:
– این در لعنتی رو باز کن. من نمیخوام با یه دروغگوی عوضی باشم. بیرون امنیتش از این ماشین بیشتره…
⭐️ رمان های پیشنهادی :
رمان ماه پسند | ronak.a کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان آخرین قدم های راه | فاطمه مقاره کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان خاطرات نوجوانی | Hannaneh
رمان اختر دختر زیبای قاجار | الی نجفی فر
⭐️ دلنوشته های پیشنهادی :
دلنوشته الف تا ی | ~Yäs
دلنوشته من | سامیار زاهد
⭐️ نظر شما در مورد دانلود رمان من به برلین نمیروم چیست؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
⭐️برای عضویت در انجمن رمان ۹۸ کلیک کنید.⭐️
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
کانال انجمن ما
عالی بود
قلمتون مانا
خسته نباشید همگی
🌹🌹🌹
بسیار عالی
قلمتون مانا^^
زیبا بود.
خسته نباشید.
واقعا عالی بود 🙂
بسیار عالی خسته نباشید
عالی بود خسته نباشی عزیزم ♥
سلام برای عضویت باید چیکار کنم؟
سلام وقتتون بخیر برای عضویت باید از طریق فرم عضویت انجمن اقدام کنید و ایمیل درستی وارد کنید.
عالی بود واقعا
موضوع جالب و قشنگی داشت؛ بسیار عالی🥰
عالی♡
خسته نباشید♡
عالی
عالی
موفق باشید
عالی بود قلمتان مانا
قلم زیبایی دارید خدا قوت 🌹🌹🌹
چقدر خوب بود این واقعا…✨