رمان ۹۸ | دانلود رمان
رمان نودهشتیا، مرجع نوشتن و دانلود رمان جدید
دانلود داستان کوتاه آشنای درد
۴.۶/۵ - (۲۸ امتیاز)

دانلود داستان کوتاه تراژدی آشنای درد

دانلود داستان کوتاه آشنای درد

خلاصه داستان کوتاه آشنای درد:

نرگس که تمام هم و غم زندگی‌اش دفتر و کتاب هایش بود، سرنوشتش را به دست کسی می‌سپارد که در این راه ناخواسته، خط قرمز های زندگی‌اش که ناراحتی پدر و مادرش هست را نشانه می‌گیرد و تقدیرش طور دیگری رقم می‌خورد.

مقدمه:

همه می گویند: در زندگی‌ات شکست خورده‌ای؟ ناراحت نباش، قسمتت این بوده است. رخت سیاهت را در بیاور، قسمتت این بوده است. کسی که قسمتش بد شود و زندگی‌اش سیاه و دائم گله‌اش را نزد خدا ببرد، جرم ناسپاسی به او نمی‌چسبانند؟ ترس این ندارد که سر همین ناسپاسی‌ها، آخرتش هم سیاه شود. اما نه! خدا مهربان است. قسمت فقط برای تسکین درد درون ماست. تاوان انتخاب نادرست، افکار و رفتار نادرست خودمان را پس می‌دهیم و مقصرش را قسمت می‌دانیم.

قسمت‌هایی از این داستان:

آفتاب می‌تابید. نرگس کوچه پس کوچه ها را میان‌بر می‌زد تا زودتر برسد. کوچه خلوت بود و تنها صدای زوزه‌ی باد بود، که برگ‌های صنوبر حاشیه‌ی جوی آب را به رقص در آورده بود. نرگس در حالی که صلوات می‌فرستاد، پا تند کرد که زودتر به خیابان اصلی برسد و آسوده خاطر گردد. در میان راه بود، که صدای موتور، سکوت کوچه را شکست و نرگس بهت زده را، سر جایش میخکوب کرد. نرگس وقتی به خود آمد که روی زمین افتاده بود و کیفش نبود. دنبال گوشی در جیب شلوار خود بود. از روی زمین بلند شد. گوشه‌ای روی سکوی کنار در خانه‌ای نشست. دست لرزانش را روی اسم پدرش آورد؛ اما پشیمان شد. اشک‌هایش دهان خشکیده‌اش را تر کرد. از جایش بلند شد. خاک مانتویش را تکاند. آرام آرام شروع به حرکت کرد. از اینکه نتوانست داروی مادرش را بگیرد، خود خوری می‌کرد. با حرص دستانش را باز و بسته می‌کرد. آرام چند بار پا به زمین کوبید. سرش پایین بود و به کسی توجه نداشت. صدای ترمز ماشین او را از افکارش رها کرد. با ترس سرش را بلند کرد. به ماشینی که کنارش ترمز زد نگاه کرد. در آن وضعیت از اینکه آشنایی را دید، بیشتر از اینکه خجالت بکشد، خوشحال شد.
-سلام
-سلام. جایی میری؟ برسونمت؟
نرگس بغضش شکست.
پویا نگران در ماشین را باز کرد و گفت سوار شو. نرگس سوار ماشین شد و گریه‌اش به هق هق تبدیل شد. پویا گفت:
-چی شده؟ کسی اذیتت کرده؟ کجا می‌رفتی؟
-داشتم می‌رفتم داروهای مامانم رو بگیرم، یه موتوری کیفم رو زد. پولم و دفترچه‌ی مامان تو کیفم بود. فقط گوشیم تو جیبم بود.
اشک‌های چشمان نرگس پویا را اذیت می‌کرد. جعبه‌ی دستمال را به طرف نرگس دراز کرد.
-حالا مگه چی شده، دو ساعته داری گریه می‌کنی. اشک‌هات رو پاک کن. چرا به بابات زنگ نزدی؟
-نمی‌خواستم نگران بشن.
-اتفاقیه که افتاده. خداروشکر کن که خودت آسیبی ندیدی. الان می‌ریم داروخونه، داروی مادرت رو می گیریم. داروهاش رو میشناسی؟
-فقط قرص فشارش رو؛ اسمش لوزارتان ۵۰ هست.
-باشه.
پویا جلوی یک داروخانه ماشین را پارک کرد. نرگس خواست پیاده شود، با صدای پویا به سمتش برگشت.
-کجا؟ تو بشین من میرم.
توانسته بود به نرگس کمک کند، خیلی خوشحال بود. بعد از خداحافظی ماشین را روشن کرد و راه افتاد.
نرگس برای اینکه پدر و مادرش نگران نشوند، قضیه را برای آنها این‌طور تعریف کرد:
-کیفم رو تو تاکسی جا گذاشتم. داروهاتم فقط همین قرص فشار رو می‌دونستم که گرفتم؛ ببخشید. آقا پویا هم تو مسیر من رو دیدند و لطف کردند رسوندند خونه.
پدر دستی بر روی سر نرگس دست کشید و گفت:
-اشکال نداره باباجون؛ از این به بعد بیشتر دقت کن.
-چشم.

 

دانلود رمان‌های پیشنهادی برای داستان کوتاه آشنای درد

دانلود دلنوشته مشکی مات | Yäs~

رمان من دختر افسانه ای ام| محدثه فارسی

دانلود رمان با من قدم بزن | niloo j.on

نظر شما در مورد داستان کوتاه آشنای درد چیست؟

نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.

در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com

  • اشتراک گذاری
خلاصه اثر

نرگس که تمام هم و غم زندگی‌اش دفتر و کتاب هایش بود، سرنوشتش را به دست کسی می‌سپارد که در این راه ناخواسته، خط قرمز های زندگی‌اش که ناراحتی پدر و مادرش هست را نشانه می‌گیرد و تقدیرش طور دیگری رقم می‌خورد.

مشخصات اثر
  • نام اثر
    آشنای درد
  • ژانر
    عاشقانه، تراژدی
  • نویسنده
    متین
  • ویراستار
    *RoRo*
  • طراح کاور
    ~ROYA~
  • صفحات
    58
  • منبع تایپ
    انجمن رمان 98
لینک های دانلود
کامنت ها
  • *RoRo*
    ۹ اسفند ۱۳۹۹ | ۲۰:۲۴

    داستان نسبتا خوبی بود??

  • ASaLi_Nh8ay
    ۹ اسفند ۱۳۹۹ | ۲۳:۲۳

    عالی♥

  • Narin
    ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ | ۱۰:۰۵

    خسته نباشی دوست عزیز.

  • ُsaghar
    ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ | ۲۲:۴۴

    عالیه^^

تبلیغات
پارسکدرز اولین بازار کار آنلاین ایران
ورود کاربران

  • ~MobinA~خسته نباشید حرف نداشت🌺...
  • ~MobinA~خسته نباشید عالییی بود🪻🫧...
  • ~MobinA~قلمت مانا گلم خسته نباشی🩶💜...
  • ~MobinA~خسته نباشی عزیزم عالی بود🤍🩷...
  • ~MobinA~خسته نباشی گلم💜 شاهد موفقیت‌های بیشترت باشیم☺️...
  • ~MobinA~بسیار گوش‌نواز بود خسته نباشید💙...
  • ~MobinA~بسیار دلنشین و زیبا💕...
  • ~MobinA~کارت حرف نداشت خسته نباشی🤭🧡...
  • ~MobinA~عالی بود قلمتون مانا💫💛...
  • ~MobinA~احسنت خسته نباشید👏🏻...
درباره سایت
رمان ۹۸ | دانلود رمان
خانواده‌ی رمان ۹۸، با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. سایت رمان 98 همواره بروز ترین رمان‌های نویسندگان را در اختیار اقشار مختلف جامعه می‌دهد تا به دلیل علاقه افراد به تکنولوژی امکان خواندن کتاب‌های متنوع را برای همه سنین راحت‌تر کند و سرانه‌ی مطالعه جامعه رارونق بخشد. هم چنین بخش انجمن سایت با هدف کمک و حمایت به افرادخوش ذوق و با استعداد ایجاد گشته تا ضمن نشر آثار در بهبود قلم عزیزان نیز سهمی داشته باشد
آمار سایت
  • 166 نوشته
  • 0 محصول
  • 1205 کامنت
  • 535 کاربر
دسترسی سریع
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ۹۸ | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.