دانلود رمان عاشقانه نانحس
⭐️ دانلود رمان نانحس
⭐️خلاصه رمان نانحس:
و درد وقتی معنا پیدا میکند که در گیر و دار افکار پوسیدهی اطرافیان، انگ نحس بخوری. از طوفانهای همه جانبه بریده باشی، از حرفهای بیاساس دیگران و رسومات پوسیده و به دنبال سر پناه پیش کسی بروی که فکر میکنی هم.خانهات است اما یک جاذبه و نیرو همه چیز را تغییر میدهد و رازهای زیادی فاش میشود
⭐️ قسمتهایی از این رمان:
حال و هوای عید رو خیلی دوست داشتم. آروم شروع به قدم زدن کردم. آزمایشگاه دو تا خیابون بالاتر از مسافرخونه بود. چادرم رو جلوتر کشیدم و به داخل رفتم.
زیاد شلوغ نبود. امروز شیفت تکتم نبود.[کاش روزی اومده بودم که میتونستم ببینمش!]
به طرف اتاق آقای رستمی رفتم و در زدم. با صدای بفرماییدش به داخل رفتم. با دیدن من از جاش بلند شد.
– بهبه! ببین کی این جاست! بفرمایید! بفرمایید!
سلام آرومی کردم و با لبخند روی مبلی که اشاره زده بود نشستم.
– خانم شایگان عزیز! مشتاق دیدارتون بودیم. حالتون چطوره؟
– لطف دارید. خوبم ممنون! میخواستم بدونم که میتونم برگردم سرکارم؟
– بله چرا که نه! از خوش شانسی شما هنوز کسی رو پیدا نکردیم. میتونید از فردا بیاید سرکارتون.
بعد از مدتی بالاخره لبخند واقعی روی لـ*ـبم نشست. کمی بعد تشکر کردم و به مسافرخونه برگشتم. صبح بعد از خوردن صبحانهی مفصلی به آزمایشگاه رفتم. خوشحال بودم از اینکه میتونستم تکتم رو امروز ببینم.
دیدمش! پشت پیشخوان نشسته بود و مشغول گشتن بین برگههای آزمایش بود و خانم بارداری هم جلوش وایساده بود.
به طرف اتاق استراحت رفتم و چادرم رو در آوردم و روپوش سفید رو تنم کردم. به سالن برگشتم و از پشت نزدیک تکتم شدم.
– سلام!
با تعجب به طرفم برگشت. چقدر چهرهاش بعد عمل بینی ملیحتر شده بود!
– کیان؟!
– جان کیان!
بعد از کمی رفع دلتنگی با اخطار آقای رستمی سر کارمون برگشتیم ولی همچنان مشغول حرف زدن بودیم.
– بعد عمل کردن بینیام و آخرین باری که دیدمت سروکلهی بابام یه دفعهای پیدا شد و گفت که الاوبلا تکتم باید بیاد باهام اون ور. مامانم که فقط گریه میکرد. اوضاع خونهمون خیلی بد بود کیان. میخواستم بیام خونهی
شما ولی میدونستم اوضاع تو هم خوب نیست. این چند وقت درگیر کارهای بابا بودم. آخر هم خودش تنها رفت. خونهمون هم بعد اون موضوع عوض کردیم. تو بگو! چی شد که برگشتی؟ آقا امیر خوبه؟ تو که نمیخواستی دیگه کار کنی؛ چی شد پس؟
– راستش خیلی مفصله…
و شروع کردم به توضیح دادن هرچی که این چند وقت بهم گذشت.
– اشکهات رو پاک کن دیوونه!
– کیان باورم نمیشه بابات همچین چیزهایی بهت گفته باشه. آخه گنـ*ـاه تو چی بوده این وسط؟
– خودم هم نمیدونم. همیشه حرف مردم کار زندگی ما رو خراب کرده. این هم یه نمونه دیگهاش.
– خب یه ساعت دیگه کارمون که تموم شد، میریم مسافرخونه وسایلت رو جمع کن بریم خونهی ما.
– نه تکتم نمیخوام مزاحم شما هم بشم. مامانت هم اوضاع خوبی نداره. تو مسافرخونه هستم تا یه جایی رو پیدا کنم.
اخم عمیقی کرد.
– دیگه چی؟ من مگه مردم که تو بری تو مسافرخونه؟ اتفاقاً مامان تورو ببینه خیلی هم خوشحال میشه. رو حرف تکتم خانم هم حرف نمیاری! راستی عموت اینا بهت زنگ نزدن؟
– چرا از دیروز تا حالا یکسره زنگ میزنه هم اون هم کیارش ولی جوابشون رو ندادم.
آروم زد پس سرم.
– دیوونه! چرا جوابشون رو نمیدی؟ اونها که تقصیری ندارن.
همون لحظه دوباره گوشیام زنگ خورد و عکس کیارش روی صفحه افتاد. به تکتم نگاه کردم اون هم با سر اشاره کرد که جواب بدم. ناچاراً دکمهی سبز رو فشردم.
– الو!
⭐️ مطالب پیشنهادی برای رمان نانحس :
رمان آخرین سنگ قبر | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان به فاصله یک رویا | M£R کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان پروانه ها هرگز نمیمیرند | پرنده سار
⭐️ نظر شما در مورد دانلود رمان نانحس چیست؟
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
⭐️برای عضویت در انجمن رمان ۹۸ کلیک کنید.⭐️
در صورت نیاز رمز فایل: roman98.com
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
کانال انجمن ما
زیبا بود.👌🏻
موفق باشید.
بسیار عالی خسته نباشید:)
واییی سایتتون عالیه من عاشقشم مررسییی
💗🌹
قلمتون مانا موفق باشین
خیلی عالی
خسته نباشی عالی بود.
عالی بود
سلام نویسنده عزیز خسته نباشید
رمانتون رو خوندم اما بسیار کوتاه بود در حدی که شاید نام داستان کوتاه براش مناسب تر باشه تا رمان. توصیفات در اوایل رمان خوب بود اما در اواخر اون و قسمت هایی که باید بیشتر به اون می پرداختید خیلی کم بود و در آخر رمان انگار فقط قصد داشتید رمان رو تموم کنید. به نظرم موضوع و ایده رمان شاید تکراری ولی خیلی قشنگ بود و قلمتون رو هم دوست داشتم. به امید کارهای بهتر از شما
موفق باشید
خسته نباشید
عالی بود
نویسندهی با استعدادی هستید واقعا✨