لبخندهایم نقابی است برای دورماندن از هرگونه توجهتوجههایی که گاه تنها برای فریب دادن، شکستن و سوءاستفاده از قلبِ خیلیخیلی کوچکم استبارها بهخاطر توجههایی که به آن کردهاند، شکسته استبا لـبهایی متبسم بر رویش چنگی کشیدندبا غضبهایی که هیچگاه قابل فراموشی نیست، مورد سرزنش قرارش دادندبزرگترها تِرمیناتورهای انساننمایی هستند که هر کدام بارها برندهی جایزه اسکار شدهاند
داستان دختری به نام لیانا که توسط ملکهی سرزمینش، به عنوان جانشینش انتخاب میشود.دختری که برگزیده میشود تا با درخشش و پاکیاش ناجی سرزمینش باشد؛ اما غافل از آنکه او با پذیرفتن آن عنوان، بذر کینه را در دل شخصی میکارد که فرمانروایی را حقی میداند که از او سلب شده است.
خودم را میان ظلمات ابدی گم کردهام. نمیدانم کجا هستم و یا کِی اینجا آمدهام، فقط میدانم از آغاز این ماجرا دارم فرار میکنم، فرار از طلسمی که دنبالم نیست؛ چون زنجیرهایش از گردنم آویزان است، من همراهم
میبردمش. دلیل فرارم را همراهم میآورم . من چشمانم را به خون آغشته کردهام و اکنون وقت زجرکشیدنم است.
این داستان، داستان زندگی دختری است که در اوج زنانگی، هنوز رؤیاهای دخترانهاش را در سر دارد.
دختری که در هنگام عبور قایق رؤیاهایش از امواج خروشان، در یک زندگیِ پرتلاطم در ترس و تردید است؛
چرا که در دوراهی مسئولیتهای سنگینش و رؤیاهایی که هنوز در سرش ماندهاند، انتخاب امری بسیار دشوار است.
درنهایت او با انتخاب بهظاهر درستش، دیگری را قربانی میکند.
شاید انتخاب او در اولین نظر درست بود؛ ولی دریای خروشان زندگیاش،
با این انتخاب به آرامش و عشقی که برای زندگیاش در نظر داشت، پایان میدهد؛
پایانی که هیچ کس نمیتواند پیشبینی کند چه در انتظار دارد و
هیچ کس نمیتواند بگوید در پس یک پایان، در زندگیِ وی چه خواهد شد.
داستان درمورد دختری به اسم پارمیداست که چند سال پیش از کشور فراری شد.
و حاال وقتشه برگرده تا...
برگرده تا خیلی چیزها رو عوض کنه...
برگرده و سر از رازهای خانوادهاش دربیاره! رازی که...
روزها از پس هم گذشته و اینک الیسیما، دیگر آن نوجوان درماندهی شانزدهساله نیست؛ لیکن او را روزگار و حماقت خودش، عوض کرده است. او تازه دارد معنی «مجازات زنبودنش» را میفهمد. هفتسال از مرگ سام میگذرد و او در بالین خانوادهی طاهری تاب آورده است؛ خانوادهای که از یک نقطهی کوچک به همهی زندگیاش تبدیل شدند. همهچیز آرام به نظر میرسد؛ اما اصل ماجرا چیز دیگری است. در این میان، بازگشت دماوند به هیاهوی این آشفتهبازار، دامن میزند و...
گاهی با یک شروع ساده میتوان پایانی خوش را به ارمغان آورد. حال میخواهد آن آغاز با یک تصمیم بزرگ یا کوچک باشد.داستان دربارهی دختریست که با توجه به علاقه و هدف مهم زندگیش، آشپزی، تصمیمی میگیرد که دورانی عجیب به زندگیش میدهد.همان تصمیم او را وارد بازیهایی میکند؛ بازیهای خطرناکی که رنگ و بوی حقیقت دارند.
سیارهای گرد که در مرکزش حرارتی سرخ برافراشته بود. در افسانهها میگویند حرارتش غیرقابلِ کنترل بود و وسعتش وصفناپذیر! میگویند اهالی سیاره برای کم کردن این حرارت افولناپذیر، دست به دامان اهورای بزرگ شدند و او تنها یک راه پیشنهاد داد. خارج کردن حرارت با مادهای ناشناخته و مرموز. در افسانه آمده است این کار بسیار خطرناک بود و خارج از خطرات موجود، این ماده در اذهان عمومی هنوز ناشناخته و مقهور بود؛ طوری که در سنن قدیمی اهالی از این ماده دوری میکردند و آن را منحوس و مایهی بدیمنی میدانستند و گاه برای دورکردن بلایا، با سوزاندن این ماده از اهورای بزرگ طلب بخشش میکردند. اما اهورای بزرگ، خارج از سنن، کاری خواسته بود و آن آغشته کردن دستهای بزرگان به این ماده بود. اهالی برای بررسی وسعت این مشکل به نزد بزرگان سیاره رفتند. آنجا مردی بود به نام رکابد؛ وی مردی مؤمن و اهل عبادت بود و روزی نبود که نزد اهورا به ستایش برنخاسته باشد. رکابد در نزد اهالی به بالاترین درجه اعتماد رسیده بود و وقتی رکابد حرف میزد، اهالی سند را امضاشده مهر میکردند و آن روز رکابد گفت :
- فردا بالای کوه میرویم و آن را آزاد میکنیم،. این ماده تنها راه نجات ماست . و آن ماده نامی نداشت جز
«سیتا»!
خانوادهی رمان ۹۸، با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
سایت رمان 98 همواره بروز ترین رمانهای نویسندگان را در اختیار اقشار مختلف جامعه میدهد تا به دلیل علاقه افراد به تکنولوژی امکان خواندن کتابهای متنوع را برای همه سنین راحتتر کند و سرانهی مطالعه جامعه رارونق بخشد.
هم چنین بخش انجمن سایت با هدف کمک و حمایت به افرادخوش ذوق و با استعداد ایجاد گشته تا ضمن نشر آثار در بهبود قلم عزیزان نیز سهمی داشته باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ۹۸ | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.