من ماهورام، ماهورای سپهری!
چرخش زندگی، این بار روی تلخش را نشان من و خواهرم میدهد؛
اما نمیداند که تقدیر، جایگاهش سکویی بالاتر از تمام تلخیهاست.
وقتی که برسم به تمام نشدنهایی که روزی آرزویشان را داشتم،
دستانم را بالا میبرم و ماه را در آ*غو*ش میگیرم؛ او تماماً برای من است!
مشکی!
امید واهی داشتن مانند دویدن دنبال سرابی در کویر است و یافتن آبی
نارون، همان کلاغ بد شگونی است که به خیالش هر فراز و نشیب زندگی را با قدمهایش بر هم میریزد
پست شدهایم! نگاهمان پر از ترحم است؛ اما دَم از دلسوزی میزنیم و تظاهر به همدردی میکنیم...
داستان این رمان عاشقانه در مورد زندگی دو تا دختر به اسم شیدا و آنژلاست.
شیدا در گذشته یه اتفاقی براش افتاده که باعث شده از عشقش جدا بشه؛
الان اما آنژلا عاشق استادش میشه و...
"اختصاصی انجمن رمان 98"