امید واهی داشتن مانند دویدن دنبال سرابی در کویر است و یافتن آبی
پست شدهایم! نگاهمان پر از ترحم است؛ اما دَم از دلسوزی میزنیم و تظاهر به همدردی میکنیم...
به نامِ، نامت
بگشایم
صحفهای از دل.
بنویسم از تو
تا بخوانند از ما...
《اختصاصی انجمن رمان98》
و معنا تویی!
از الف تا ی...
تمامی حروف با تو معنا پبدا کرد.
آ، مثل آشق... از همانهایی که کلاهی که بر سر دلشان رفته را نمیتوانی برداری!
ی، مثل یار...
یار دل را چه نشان به نشانی؟!
ی، مثل یاد!
یادت مرا فراموش... ی، مثل ی!
دستهایمان را میگویم که در هم قفل شده است.
دستهای من و محبوبترینم.چه زیباست!
لبخندهایمان را میگویم که از اعماق وجودمان ریشه میگیرد.
حقیقت این است؛ من عروس او شدم.
مرداد را میگویم.
همان فصلی که زادههایش همیشه نقاب لبخند را بر چهره میزنند
تا مبادا انسانی از ناراحتیشان رنگ غم به خود بگیرد.
مرداد جان گِلهای از تو دارم!
آری از تو!