این، داستان افرادیست که وارد بازی بد و خطرناکی شدهاند.
شاید ناخواسته، شاید با تصمیم غیرمنطقی؛ اما خطا کردند و وارد بازی اشتباهی شدند.
بازیای که پایانی ندارد؛ مگر آنکه خود بازکنان، آن را به اتمام برسانند با احساس خود.
گاهی باید با احساس تصمیم گرفت؛ چرا که احساس است که تمام بدیها را نابود و خوبیها را به قلب میبخشد.
احساسی که از جنس حربه است؛
حربهی احساس!
آتش عشقی که بی مهابا، قلب مادرشان را نشانه گرفته؛
یکی لبریز از خشم و انتقام، دیگری تنها مشتش را میفشارد، از درون فرو میریزد و دعوت به آرامش میکند. قلبهایشان به هم گره خورده؛
ولی خاکسترهای این عشق سوزان، جان دیگری را بازیچه قراره داده، تا فاجعهای دیگر رقم بزند؛
اما این بار او تسلیم نمیشود!
سام و خونوادش به دلیل مشکلاتی راهی کرمان میشن خونه پدربزرگه سام ، خانواده 4نفره ای برای تنها نبودن و کمک حاله مادر بزرگ و پدر بزرگه سام خونه آنها زندگی میکردند و دختری زیبا روی و زیبا خویی دارند و طی اتفاقاتی این دو نفر مجبور میشن...
روزای بارونی ... روزایی که برای هر کسی که ذره ای احساس داشته باشه همراه با لذته ... گاهی می تونه برای همون افراد سرشار از درد باشه ... درد نبودن کسی که یه روزی بوده ... یا درد تنهایی و نبودن هیچکس! روزایی که هر کسی توی هر ادبیاتی ازش به عنوان غم استفاده می کنه و تنهایی ...
همه می گن ابرا کنار می رن و خورشید یه روز در می یاد ... شاید باید به این رمان هم همینطور نگاه کرد ...
روزای بارونی ... بازی سرنوشته ... امتحان پس دادن بنده هاست ... خدا عاشقا رو دوست داره و گاهی تصمیم می گیره ببینه چند مرده حلاجن ... وقتی قراره عاشقا ترفیع بگیرن باید از یه امتحان سخت عبور کنن ... یا اونقدر عاشقن که از این امتحان سر بلند می یان بیرون و می رن مرحله بعد ... یعنی عاشق تر می شن ... و پیش خدا عزیز تر ... یا اینکه ... سقوط می کنن! عشق رو رها می کنن و تنهایی رو انتخاب می کنن ... اون مجازاتیه که خدا براشون در نظر گرفته ... این رمان می خواد به همه عاشقا بگه ، صبور باشین ، طاقت داشته باشین ، به هم فرصت بدین ، با هم باشین! اینجوری از اون امتحان سر بلند بیرون می یاین ... وگرنه سزاتون سقوطه!
«رؤیاها ساخته شدهاند تا برآورده شوند!»
رؤیاهایت بزرگند؟ کوچکند؟ اصلاً هیچ رؤیایی داری؟
رؤیاداشتن زیباست؛ اما نکتهای هم وجود دارد.
همیشه در خوبی، بدی هم هست. در روشنایی، سیاهی پرسه میزند.
در زیبایی، زشتی نهفته است وَ...
در رؤیا، کابوس نیز پنهان است!
پس مراقب رؤیاهایت باش، قبل از اینکه بهسمت تباهی برود!
داستان از این قراره که مریسا، دختری شیطون و بازیگوش؛
با دو تا دوست خل و چلی که داره وارد شرکت »سارته« میشن.
از اون طرف هم نویان و داداشهاش با داداشهای مریسا، با هم دوست هستن و قصد دارن که دخترها رو آزار بدن.
ولی ماهان و ماکان نمیدونن که مریسا همون آبجی کوچیکشونه و وقتی میفهمن که مریسا تو دردسر افتاده.
یه دختر بد، از نظر اخلاق و رفتار که شیطونی بیش از اندازه داره و آزار مردم باعث خوشحالیش میشه؛
یک دفعه همه چی براش تغییر میکنه و عاشق میشه!
تصور کنید همچین دختری عاشق بشه.
واویلا! آیا دوست دارید نتیجش رو ببینید و بخندید؟ پس با ما همراه باشید...
سوگند دانشجوی سال سوم رشته ی کامپیوتره تو یکی از شهرهای شمال.
یه دختر شیطون و شر که با همه ی شیطنت و شادی همیشگی که داره دلش از زندگیش پره. همه چیز از یهsms اشتباهی شروع میشهکه باعث آشنایی سوگند و مهران فرستندهsms میشه.
زندگی عجیب مهران و تنهایش و روحیه داغون مهران در ابتدا باعث بوجود اومدن یه احساس مسولیت برای سوگند میشه و وقتی میفهمه مهران تا حالا چند بار دست به خودکشی زده ولی موفق نشده
و باز هم می خواد کارش و تکرار کنه مصمم میشهکه به هر طریقی مهران و به زندگی و آینده امیدوار کنه. اما مهران با اصرار از سوگند می خواد که همه چیز حتی اون و فراموش کنه و
برای راضی کردن سوگند دلیلش و میگه که باعث میشه دنیا رو سر سوگند خراب بشه.
من از این خوبی هااز این بی کسی هااز این دلشوره هانمی هراسم...
خوبی تو برای تمام لحظات نفس کشیدن کافیست...
حتی کلمه هم عاجز میمانداین لفظ گرانکه لایق هیچ کس نیستاما ...
همه ی تو را در پناه توصیفش قرار می دهد...در برابر تو سر تعظیم فرود می اورد...
بزرگی ات را درخشنده تر میکند...حتی نوازش دستهایت هم تابان است...گرما بخش جان من است...تو باشی من هستم...
تو خوبی من خوبم... !حتی تنهایی ات لایق ستایش است...تو معنای تکاملی... در بند روزمرگی اسیری و من...تویی را میخواهم که گریبان گیر درد ادم های بد هنوز خوبی...!
بد مثل زشتی یک بغض... یا بدتر...بدتر از باور یک رویا...به بدی همه ی باور ها.
این داستان کوتاه در خصوص خاطراتی هست که من از کودکی تا به این سن، از پدر بزرگم که چند ماه پیش عمرش رو داد به شما نوشتم.
پیر مردی که از داشتن فهم و شعور، زبان زد بود.
البته نوهاش که من باشم، خیلی سعی میکردم مثل اون باشم، اما نمیشد.
خانوادهی رمان ۹۸، با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
سایت رمان 98 همواره بروز ترین رمانهای نویسندگان را در اختیار اقشار مختلف جامعه میدهد تا به دلیل علاقه افراد به تکنولوژی امکان خواندن کتابهای متنوع را برای همه سنین راحتتر کند و سرانهی مطالعه جامعه رارونق بخشد.
هم چنین بخش انجمن سایت با هدف کمک و حمایت به افرادخوش ذوق و با استعداد ایجاد گشته تا ضمن نشر آثار در بهبود قلم عزیزان نیز سهمی داشته باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ۹۸ | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.