دانلود دلنوشته عاشقانه و تراژدی فاخته مسکوت
***
فاخته جان؛
آن روزها تو فاخته بودی و من کبوتر جلد پنجرهای که به سوی مهد تو گشوده میشد.
این عاشق عاطل و باطل، شب تا صبح و صبح تا شب را به امید دیدار آن دو گوی سیاه که شبسیاهش را به سحرگه امید گره میزد، کنار همان پنجره میگذراند.
آه! کلمات عاجزند از توصیف حس زیبای کنار رفتن پردهای که مرز بود میان چشمانمان!
***
فاخته جان؛
هر لحظه دعا میکردم طوفان بیاید؛
طوفان بیاید و سیل راه بیاندازد!
آن قدر آب و باد و خاک، خودشان را بر تن شیشه بکوبانند تا پر شود از خاک و گِل و آن دم تو بیایی برای رفت و روب.
چهرهی سرد شیشه دیدنیست، بعد از نوازشش به دست تو!
حتی شیشه هم مشتاق نوازش به دست تو بود.
این عاشق دیوانه که برای یک لحظه دیدار تو، مردم را اسیر بلایای طبیعی میکرد، سهل است!
رمان آیسونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن انجمن رمان ٩٨
رمان از تو چه پنهان | فاطمه چگینی کاربر انجمن رمان ٩٨
مارا در اینستاگرام دنبال کنید
خوب بود. خسته نباشید.
بسیار زیبا خسته نباشی گلم!
خسته نباشید